۲۰ خرداد ۱۳۸۶
گفت و گويي اختصاصي با علامه محقق سيد جعفر مرتضي عاملي
جالب  است بدانيم در زمان پيامبر اكرم(ص) هر كس مي‌خواست مسلمان شود اول سراغ  دانشمندان و بزرگان يهودي و مسيحي مي‌رفت و با آن‌ها مشورت مي‌كرد و اگر آن  ‌ها توصيه نمي‌كردند مسلمان نمي‌شد. بسياري از مردم، آن‌ها را منابع علم و  دانش و معرفت مي‌ديدند كه دانش‌هاي بسياري دارند.

اشاره:
استاد  علامه سيدجعفر‌ مرتضي‌عاملي، محقق و صاحب‌نظر در تاريخ اسلام، متولد 1364 ق  در جبل‌عامل (لبنان) است. سلسله نسبي ايشان به امام علي بن  الحسين(عليه‌السلام) مي‌رسد ايشان تحصيلات ابتدايي را به صورت مكتبي نزد  پدرشان ـ كه خود معلم بود ـ گذراندند و علاوه بر آموزش‌هاي عمومي در زمنية  شعر و ادب نيز صاحب آثاري شدند. در سال 1382 ق به قصد ادامه تحصيل به نجف  اشرف عزيمت و پس از اندوختن توشة علمي، به سال 1347 ش وارد قم شدند، و در  آن جا از دروس آيات زنجاني، حائري و آملي بهره‌ها گرفتند.

تأليف  تنها اثر جدّي دربارة زندگي حضرت امام رضا (ع)، رسالة ابن عباس و اموال  البصرة، حديث افك، كتاب ارزشمند مأساة الزهرا(س) (دو جلد) در پاسخ به شبهات  وارده، در خصوص مصائب يگانه دختر گرامي رسول خدا(ص)، تأليفاتي دربارة امام  عصر(ع) همچون بحثي در باب جزيرة خضراء و سرانجام كتاب معروف: الصحيح من  سيرة النّبي الأعظم (يازده جلد كه تا بيست جلد خواهد رسيد و يك بار حائز  جايزة كتاب سال جمهوري اسلامي شد) را بايد در زمرة مهم‌ترين آثار مكتوب اين  محقق و نويسندة توانمند برشمرد.

نكته‌اي كه در بيشتر تأليفات ايشان  مي‌توان به عنوان يك مبنا بدان نگريست، شدت گرايش به دفاع از مباني تشيع و  حساسيت فوق‌العاده در اين باره است.

دائر كردن مدارس و مراكز  تحقيقاتي در ايران و لبنان و كمك و حمايت از طالبان علوم ديني از ديگر  خدمات ارزندة اين عالم برجسته مي‌باشد.

استاد در اواخر سال 1371 ش  پس از 25 سال اقامت با بركت در ايران، هم زمان با اشغالگري و تجاوز رژيم  صهيونيستي اسرائيل به مولد خود ـ لبنان ـ مراجعت نموده، در آن جا اقامت  گزيدند. ايشان در حال حاضر، افزون بر اتمام نگارش چندين اثر به برگزاري  جلسات تفسير و جلساتي ويژه جوانان حزب‌الله در روستاهاي مختلف جنوب و بيروت  اشتغال دارند. ايشان علاوه بر آثار و خدمات فوق‌الذكر، چند سالي است مشغول  انجام تحقيق دربارة اسرائيليات يا آثار مؤثر فرهنگ يهود و نصارا بر متون  اسلامي مي‌باشد. موضوع اين تحقيق و ديگر آثار و تحقيقات گران‌سنگ اين استاد  فرزانه موجب بود تا در ايام مسافرت به ايران، به گفت‌وگويي صميمانه با  ايشان بپردازيم كه حاصل آن فراروي خوانندگان گرامي موعود قرار دارد.
  با توجه به اهميت تاريخ و تاريخ‌نگاري در حوزه‌هاي مختلف اسلامي، از همان  ابتدا جريان تاريخ‌نگاري با چه مشكلات و معضلاتي مواجه بوده است؟
مهم‌ترين مسئله در حوزة‌ تاريخ اسلام اين است كه تاريخ‌نويسي پس از گذشت   ده‌ها سال از وقوع حوادث و جريانات آغاز شد و همين امر باعث بروز بقية‌  مشكلات شده است.  در طول اين مدت كه ميان وقوع و ثبت حوادث فاصله افتاده  بود، سياستمداران و فرمانروايان نقش زيادي در نقل گزينشي حوادث يا سانسور  آن‌ها داشتند.
آن‌ها همزمان با آن‌كه تلاش مي‌كردند بعضي از  واقعيت‌ها را بپوشانند، حوادث و جرياناتي را نقل مي‌كردند كه هرگز اتفاق  نيفتاده بود و با سياست‌ها و منافع آن‌ها همسو و هم جهت بود. راويان و  واعظان درباري اين نياز حاكمان را برآورده مي‌ساختند و آن چه باب ميل و  پسند آن‌ها بود جعل مي‌كردند. اين عوامل دست به دست هم داد تا تاريخي دور  از حقيقت و در عين حال همسو با اهداف و گرايش‌هاي حكمرانان شكل بگيرد.
تاريخ  نويسي پس از اين جريان بود كه شكل گرفت و مطالبي كه از ناحية حاكمان و  دستياران آن‌ها جعل، تحريف و يا دچار كم و زياد شده بودند، اساس و پاية  تدوين منابع تاريخي قرار گرفت. در واقع آن‌چه حاكمان مي‌پسنديدند، راويان و  محدثان نقل مي‌كردند و آن چه كه آنان نقل كرده بودند مورخان ثبت نمودند.  پس از اين كه مورخان جعل‌ها، تحريف‌ها و كم و زياد كردن‌هاي حوادث تاريخي  را مرتب كردند آثار خود را به مردم عرضه نمودند و مردم هم به مطالعة اين  آثار كه متأثر از هوي و هوس و گرايش‌هاي فرقه‌اي مورخان نيز بود پرداختند.  جالب اين‌جاست كه پس از اين همه ماجرا پيروان فرق مختلف هم به نوبة خود بخش  زيادي از تاريخ جعلي و غير واقعي را مستمسك خويش قرار مي‌دادند تا امكان  توجيه رفتار و گفتار بزرگانشان فراهم شود. بر همين اساس مي‌بينيم كه  مي‌گفته‌‌اند اين خلفا و حكمرانان را خداوند برگزيده و آن‌ها را بر مردم  گمارده است و بايد همة مردم از ايشان اطاعت كنند كه اطاعت از آنان عين  اطاعت از خداوند است.
بايد توجه داشته باشيم كه همة حوادث تاريخي از  حيث اهميت در يك رتبه نيستند. بعضي از ماجراهاي تاريخي صرفاً گوشه‌اي از  زندگي اجتماعي يا اقتضائات سياسي جامعه را ترسيم مي‌كنند ولي برخي ديگر از حوادث بر عقايد و حب و بغض‌هاي مردمان اثرگذار هستند.
بي‌شك  تاريخ پيامبران و اوصيا(ع)، ذكر حوادث صرف نيست بلكه در واقع مجموعه‌اي از  تعاليم، سياست‌ها، اخلاق، فقه، اعتقادات و تفسير است و از همين جهت با  تاريخ پادشاهان و يا جنگ‌ها تفاوت اساسي دارد. متأسفانه بايد بگويم كه در  اسلام هم با تاريخ پيامبر اكرم(ص) به همين شكل رفتار شد. از همين رو ضروري  است كه ما در تمامي آن چه كه آن‌ها گفته و نوشته‌اند بازنگري كنيم و با نقد  و بررسي دقيق دربارة آن‌ها تصميم‌گيري كنيم.
در طول مدتي كه به  تدوين كتاب الصحيح من سيرة النبي‌الاعظم(ص) مشغول بوديم تمام همّ ما بر  بازنگري دقيق و علمي همة اين مطالبي بود كه حكمرانان، دستياران و كمك كاران  آنان دربارة رسول خدا(ص) ساخته‌اند تا ميزان صحت رفتارهاي افراد عادي و  غير معصومي را كه به خلافت و حكومت رسيده بودند مشخص كنيم.
حاكمان  در زمان حكومت خود براي توجيه رفتارشان و ساكت كردن مردم از اين ابزار  استفاده مي‌كردند كه به پيامبر(ص) نسبت‌هاي دروغ مي‌دادند گويا كه ايشان هم  نعوذبالله دچار اشتباه مي‌شوند طبيعي است اگر ثابت شود كه پيامبر خود  اشتباه مي‌كرده به طريق اولي آن‌ها مي‌توانند و ممكن است دچار خطا و اشتباه  شوند و حتي از آن بالاتر مي‌توانند مدعي شوند كه از پيامبر(ص) تقليد  كرده‌اند! و نغوذبالله بگويند پيامبر(ص) با مردم جنگيده و در حقّ آن‌ها ستم  روا داشته همان گونه كه ما جنگيديم و ستم كرديم. مردم عامي اگر چنين  رفتاري را مستند به دين و سيرة بزرگان دين ببينند به راحتي در مقابل آن سر  فرود مي‌آورند و هيچ اعتراضي نمي‌كنند به خصوص كه با توجه به جوّ عمومي  جامعه، انگيزه‌هاي ديني قوي‌ترين، محكم‌ترين و تضمين شده‌ترين عامل براي  پايداري حكومت آن‌ها به شمار مي‌آمد.
مجموعة الصحيح گامي است در راه  تحقيق‌ و پژوهش‌ براي دستيابي به سيرة واقعي پيامبر(ص) بي آن‌كه چنين  شك‌ها و شبهاتي در آن راه داشته باشد. اين كتاب در پي يافتن اين تحريف‌ها و  حكم كردن در مورد آن‌هاست  تا بتوان با زدودن اين تحريف‌ها چهرة واقعي و  حقيقي رسول خدا(ص) را كه نوري است به سوي صراط مستقيم و هدايت، بر همگان  بنمايد.
نقش يهوديان در جعل حديث و تحريف واقعيت‌ها چقدر بوده است؟
قرآن كريم دربارة حيله‌گري‌‌هاي يهوديان براي فاسد و خراب كردن عقيده و  فرهنگ مردم تصريح شده كه آن‌ها در اين مسير علاوه بر تحريف بسياري از  واقعيت‌ها حتي كلام خداوند را هم تحريف مي‌كنند.
أفتطمعون أن يؤمنوا لكم و قد كان فريق منهم يسمعون كلام الله ثمّ يحرّفونه من بعد ما عقلوه و هم يعلمون 1
آيا طمع داريد كه [اينان] به شما ايمان بياورند؟ تا آن‌كه گروهي از آنان سخنان  خدا را مي‌شنيدند، سپس آن را بعد از فهميدنش تحريف مي‌كردند، و خودشان هم می‌دانستند.
كساني كه سخنان خدا را تحريف مي‌كنند، به طريق اولي  سخنان پيامبران او را تحريف خواهند كرد. اساساً تحريف سخنان، سيره و تاريخ  انبيا، عادت و سرشت و خوي يهوديان بوده كه همواره در اين راستا تلاش  مي‌كرده‌اند و الآن هم تلاش مي‌كنند دين و عقيدة مردم و نظر آن‌ها را  دربارة پيامبران با جعل احاديث، فاسد و خراب كنند. وضع احاديثي دربارة  نافرماني پيامبران از دستورات خداوند، ستم كردن به مردم و انجام رفتارهاي  ناشايست و غير اخلاقي هميشه در دستور كار آن‌ها قرار داشته است.
جالب  است بدانيم يهوديان، پيش از بعثت پيامبر(ص) به مردم مدينه  طعنه مي‌زدند به  زودي پيامبري برانگيخته خواهد شد كه ما از پيروان او خواهيم بود ولي با  بعثت آن حضرت به ايشان حسد ورزيدند، به جنگ و ستيز پرداختند، به آن حضرت  افترا زدند، تمام تلاش خود را براي تحريف دين اسلام به كار گرفتند و همواره  با خراب كردن عقايد، دستورات و اعمال مذهبي و اخلاق اسلامي از طريق جعل  احاديث به دنبال نابودي اين دين بوده‌اند.

در زمان حيات پيامبر اكرم(ص) آن قدر تعداد اين جاعلان زياد شد كه حضرت، مردم زمان خويش را مخاطب قرار داده و فرمودند:

آگاه  باشيد كه دروغگويان دربارة من دروغ‌هاي بسيار مي‌گويند. آگاه باشيد هر كس  به عمد و با اطلاع بر من دروغ ببندد جايگاهي از آتش براي خود فراهم  مي‌آورد.
دروغ‌گويان اهل كتاب تلاش مي‌كردند در دل حكمرانان نفوذ كنند و  حاكمان نيز خواستة آنان را اجابت نمودند. از آن جا كه سيرة نبوي آزادي عمل  آنان را محدود مي‌كرد و اين موضوع چندان براي آنان خوشايند نبود و اگر بنا  بود سيرة نبوي در ميان مردم جاري و ساري باشد معلوم مي‌شد كه حكمرانان در  كدام موارد و امور با آن حضرت مخالفت مي‌كردند؛ به همين سبب آن‌ها تلاش  مي‌كردند كه مردم را از سياست‌ها و تعاليم پيامبر(ص) دور كرده و آثار آن را  از ميان  مردم محو كنند. اين بهترين راهي بود كه مي‌توانستند به وسيلة آن  از نابودي و سرنگوني حكومت‌هاي خود به سبب وجود انگيزه‌هاي ديني جلوگيري  كنند.

اسرائيليات را چه كساني و به چه نحو در منابع اسلامي تزريق كردند؟
همان‌طور كه پيش از اين هم گفتيم فتنه‌انگيزي همواره در خلق و خوي  يهوديان وجود داشته و ايشان هميشه به دنبال فاسد و خراب كردن اعتقادات و  اخلاق و معيشت مردم بوده‌اند. آن‌ها مي‌خواهند بر مردم تسلط داشته باشند و  بر آن‌ها حكمراني كنند بي‌ آن‌كه براي احدي از آن‌ها قيمت و ارزشي قائل  باشند. براي تحقق حكومت بر مردم بر اساس مباني غير الهي هيچ چاره‌اي جز  فتنه‌انگيزي و ايجاد اختلاف و دور كردن مردم از اطراف انبياي الهي وجود  ندارد. با كرامت، آزادي، ارزش‌ها، نمونه‌ها، و الگوهايي كه انبيا به مردم  عرضه مي‌كردند، آن‌ها فرصت و امكان حكومت عنان گسيخته بر مردم را از دست  مي‌دادند. علاوه بر آن هر گاه قدرت يهوديان رو به ضعف و افول مي‌گذاشت، يكي  از بهترين راه‌ها كه مي‌توانست موجب استمرار سلطه و بقاي حكمراني آنان بر  مردم شود همين تفرقه‌افكني و فتنه‌انگيزي بود. اين موضوع را در تمام طول  تاريخ حيات يهود به وضوح مي‌توان مشاهده كرد.

قوم يهود براي فاسد  كردن عقايد ديگر اقوام و ملل، افكار و عقايد خود را به درون افكار و عقايد  آنان نفوذ مي‌دادند و القا مي‌كردند. سلطه بر تمام روش‌هاي سخن‌پراكني توسط  يهوديان در طول تاريخ با همين انگيزه اتفاق مي‌افتاده است.
يكي ديگر از  راه‌هايي كه يهوديان بدان دست يازيده بوده‌اند سلطه بر حاكمان اسلامي و  تودة مردم مسلمان است. يهوديان خود را به اين گونه به مسلمانان نمايانده  بودند كه گويا چنان داراي عقل و فهم و انديشه‌اند كه علم و دانش گذشته، حال  و آينده نزد آنان است و با ترس و وحشتي كه در دل مردم مي‌افكندند آن‌ها را  وابسته به خود مي‌كردند. به همين جهت بود كه مردم به يهوديان به ديدة معلم  و والدين خود مي‌نگريستند و آن‌ها را بسيار بزرگ و با عظمت مي‌ديدند البته  خود يهوديان هم تمام تلاش خود را براي دامن زدن به اين باور مردم به كار  مي‌بستند.

جالب است بدانيم در زمان پيامبر اكرم(ص) هر كس مي‌خواست  مسلمان شود اول سراغ دانشمندان و بزرگان يهودي و مسيحي مي‌رفت و با آن‌ها  مشورت مي‌كرد و اگر آن ‌ها توصيه نمي‌كردند مسلمان نمي‌شد. بسياري از مردم،  آن‌ها را منابع علم و دانش و معرفت مي‌ديدند كه دانش‌هاي بسياري دارند.

هر  چند همة يهوديان مدينه غير بومي بودند و از مناطقي نظير فلسطين و لبنان  كنوني به آن جا مهاجرت كرده‌ بودند ولي آن قدر نفوذ پيدا يافته بودند كه  اهل مدينه يعني قبايل اوس و خزرج را بازيچة دست خود ساخته بودند و به فتنه  انگيزي ميان آن‌ها مي پرداختند. يهوديان در اختلافات و جنگ‌هايي كه ميان  اوس و خزرج به راه مي‌انداختند يك نوبت از اوس حمايت مي‌كردند و دفعة بعد  از خزرج تا حداكثر بهره‌برداري را از اين اختلافات برده باشند.

البته  دستة ديگري از يهوديان مدينه اصالتاً اسراييلي نبودند و در مدينه يهودي  شده‌ بودند. گاه مي‌شد كه زن و مردي صاحب فرزند نمي‌شدند، نذر مي‌كردند كه  اگر صاحب اولاد شوند او را يهودي كنند و يا گاه كسي نذر مي‌كرد كه اگر مال و  ثروتي نصيب او شود به آيين يهود بگرود. پيماني كه پيامبر اكرم(ص) در بدو  ورود به مدينه با يهوديان امضا كردند با يهوديان اسراييلي بني نضير و بني  قينقاع نبود بلكه با همين يهوديان اوس و خزرج بود چون آن‌ها پيمان‌ها و  قرارهاي مخصوص به خود را به طور جداگانه با حضرتش امضا كرده بودند.

خلاصه  اين كه مردم مدينه عاشق و مسحور يهوديان بودند و گمان مي‌كردند كه هيچ كسي  نمي‌تواند به درجة يهوديان دست يابد و به اندازة آنان عالم شود و يهوديان  هم با استفاده از فرصت پيش‌آمده بر عقل و انديشة مردم مسلط شده بودند و  آن‌ها را از نظر فكري مستضعف نگاه داشته بودند. كار تا جايي پيش رفته بود  كه آن‌ها هر نوع سم‌پاشي كه مي‌خواستند مي‌كردند و هر ياوه‌اي را بر زبان  مي‌راندند و مردم هم همة حرف‌هاي آنان را باور مي‌كردند.

متأسفانه  نفوذ جريان يهود به حدّي بود كه پس از آمدن پيامبر(ص) به مدينه باز بعضي از  اصحاب مشهور و دخترهايشان نزد آنان مي‌رفتند و علاوه بر علم‌آموزي از  ايشان به ترجمة تورات مبادرت مي‌ورزيدند. تا جايي كه يك بار پيامبر اكرم(ص)  خطاب به ايشان قسم خوردند كه اگر موسي هم زنده مي‌بود از آن حضرت پيروي  مي‌كرد. به عبارت ديگر يهوديان حتي از وجود پيامبر(ص) شرم نكردند و همچنان  به آموزش مطالب خود به اهالي مدينه ادامه مي‌دادند و تلاش مي‌كردند دل‌هاي  مردم را به سوي خود متمايل سازند.
تمام اين عوامل دست به دست هم داده  بود تا آن‌ها بتوانند به راحتي ياوه‌گويي‌ها و مزخرفات خود را در ميان مردم  بپراكنند؛ هر چه را مي‌خواهند دربارة دين و قوم بني‌اسراييل بگويند.

جالب  است بدانيم بعد از رحلت پيامبر(ص) عده‌اي مردم را از نقل از احاديث  پيامبر(ص) نهي كردند و در عين حال از قول پيامبر(ص) اين روايت جعلي را رواج  مي‌دادند كه از بني‌اسراييل هر چه مي‌خواهيد نقل كنيد كه اشكال ندارد!!  بعد از آن هم به طور رسمي براي دانشمندان يهودي و مسيحي در مساجد كرسي  مي‌گذاشتند تا مطالب و احاديث بني‌اسراييل را براي مردم نقل كنند. به طور طبيعي هم پس از  اين ماجرا فكر، عقيده، فرهنگ و انديشه ‌اسراييلي در ميان مسلمين رواج يافت  اين جريان در طول مدت حدوداً صد و سي سالة منع نقل احاديث نبوي ادامه داشت.  البته اصل آن حديث جعلي بود كه:
حدّثوا عن اهل بيتي و لا حرج.
از اهل بيتم [همه چيز را] نقل كنيد و اشكالي ندارد.

كه  آن‌ها به جاي« اهل بيتي» بني‌اسراييل گذاشته بودند. مسلمانان  ياوه‌گويي‌هاي بني‌اسراييل را مي‌شنيدند و نقل مي‌كردند و مي‌نوشتند و حتي  بعضي از آن مطالب را به پيامبر اكرم(ص) نيز نسبت مي‌دادند. ابوهريره هر چه  را از كعب الاحبار مي‌شنيد مي‌گفت حدثني رسول‌الله!! و اين گونه بود كه اين  خرافات جزئي از ميراث اسلامي شدند.

بخش قابل توجهي از تحقيقات  مستشرقان گويا به نحوي القاي شبهات است و چندان شكل پژوهش را به خود  نمي‌گيرد. اين اشكال ناشي از روش و متد تحقيق آن‌هاست يا علت ديگري دارد؟

 مستشرقان چند نوعند. نمي‌توان همة آن‌ها را كه در ميراث و فرهنگ اسلامي به  مطالعه و تحقيق پرداخته‌ مغرض بدانيم و بگوييم آن‌ها مي‌خواهند بنيان دين  را نابود كنند. بلكه در ميان آنان به ندرت افرادي  يافت مي‌شوند كه صرفاً  قصد انجام تحقيق و ارائة پايان‌نامه‌اي براي گرفتن مدرك دكتري يا كارشناسي  ارشد داشته است. البته بسياري از اين تحقيقات بر اساس راهنمايي‌ها و خط  دادن‌هاي نهادهاي اطلاعاتي و استعماري بوده و محصول و ثمرة فعاليت آن‌ها هم  به نفع دستگاه اطلاعاتي و همچنين سياستمداران و صاحبان نفوذ و تصميم  گيرندگان سياسي كشور متبوعشان بوده است.

آن‌ها از دانشگاه‌ها  مي‌خواهند تحقيقاتي دربارة اديان شرقي، وضعيت اجتماعي يا سياسي مردم در  برخي از كشورهاي اسلامي و يا تاريخ و آرا، عقايد، عواطف و روابط آن‌ها با  همديگر انجام دهند و زماني كه احساس مي‌كنند اين تحقيقات و پايان‌نامه‌ها  در راستاي اهداف و برنامه‌هاي آنهاست آن را به صورت كتاب يا مقاله منتشر  مي‌كنند. البته نتيجة تحقيقات هر دو دسته گاهي درست است و گاهي نادرست. ولي  در هر حال از اين تحقيقات براي فروپاشي، تجزيه و يا تسلط بر كشورها  استفاده مي‌شود.

مشكل به همين جا ختم نمي‌شود. آن‌ها وقتي در ميراث و  منابع اسلامي كه مسلمانان براي توجيه حكمرانان خود نوشته بودند تحقيق  مي‌كنند چون مبتلا به نوعي پيش‌داوري و قضاوت هستند و متأثر از ميراث يهودي  ـ مسيحي خود، بسياري از موارد نابجا را با استناد به منش حاكمان اسلامي به  پيامبر اكرم(ص) نسبت داده‌اند كه مثلاً آن حضرت هم نغوذبالله ظلم  مي‌كرده‌اند و رفتار آن حاكم با تأسي به ايشان بوده است و رفتارش شايستة  سرزنش نيست. مستشرقان اصلاً به اين توجه نداشته‌اند كه اين دست روايات براي  توجيه رفتار همان حاكمان جعل شده بوده است. ولي به هر حال براي تحقير  اسلام و يا نسبت‌هاي ناروا دادن به آن دربارة اين كه اين دين، دين ظلم و  ستم و خون و شمشير و كشتار و جنايت و فساد اخلاقي است رواياتي كه ساختة  حاكمان، قصاصون (قصه‌پردازان) و اهل كتاب به ظاهر مسلمان شده بوده همواره  مستمسك اين افراد قرار گرفته است. به عنوان مثال افسانة غرانيق، داستان  حديث افك و داستان زينب بنت حجش كه همگي جزء موارد وارد شده به اسلام به  شمار مي‌آيند و هيچ مبنايي نداشته و نسبتي با حقيقت و واقعيت ندارند مبناي  تأليف كتاب آيات شيطاني سلمان رشدي شد او گستاخي‌ها را تا آن‌جا پيش برد كه  كه گفت [نغوذ بالله]  پيامبر همچون فاسدان مي‌زيسته است.

خلاصه اين  كه اكثر مستشرقان براي تأييد دين خود، انكار و تحقير اسلام، ايجاد تفرقه  ميان مسلمين و يا توجيه ستم ستمگران و حكومت حاكمان و فساد و كج‌روي‌ها و  جنايت‌هاي آنان استفاده كردند كه تا آن جا ممكن است از اقبال ديگران به  اسلام جلوگيري كنند و از آن متنفر شوند. بر همين اساس پيامبر(ص) به عنوان  يك [نغوذبالله] خون‌ريز، جنايتكار و خائن ترسيم مي‌شود با صفاتي كه هيچ عقل  سليمي نمي‌تواند آن را قبول كند و  البته اين‌ها در نيل به هدف شومشان  خيلي موفق نبوده‌اند.

كدام جريانات صدر اسلام و زمان حيات ائمه(ع) بيشتر مورد توجه مستشرقان قرار گرفته است؟  
 ائمه(ع) به طور مسقتيم در عرصة سياست حضور نداشتند و بر عكس دشمنان ايشان  يكه تاز ميدان بودند. اطراف حاكمان و دشمنان اهل بيت‌(ع) را نيز اهل كتاب و  دانشمندان يهودي و مسيحي، فاسدان، خوانندگان، قماربازان، ستمكاران و  جنايتكاران گرفته بودند.

تا سال 900 هجري اين حكام جور خود را  خليفة پيغمبر(ص) مي‌خواندند و به نام پيامبر، هم خودشان بسيار ظلم و جور و  ستم مي‌كردند هم مجرمان و جنايتكاران و فاسدان و علماي اهل كتاب را در  اطراف خود جمع مي‌كردند. سياست‌ها به دست اين مجموعه، اتخاذ و اجرا مي‌شد و  تصميم‌هاي فاسد، مجرمانه و كينه‌توزانه را به كار مي‌گرفتند. بنابراين  طبيعي بود كه ائمه(ع) در اين جريان به طور كامل در حاشيه قرار بگيرند و به  هر نوع و شكل ممكن و مقدور با اين جريان مخالفت كنند.
براي نمونه وقتي از امام باقر(ع) پرسيدند كه كعب گفته كعبه هر روز صبح به بيت‌المقدس سجده مي‌كند امام فرموده بودند:
كعب به دروغ سخن گفته و لعنت خدا بر او باد.
اهل  كتاب ياوه‌گويي‌هايشان را در تمامي حوزه‌ها سرايت مي‌دادند و ائمه(ع)  دربارة هر اشتباه و خطايي در عقايد و يا انحرافي كه پيدا مي‌شد موضع  مي‌گرفتند ولي از آن جا كه جريان عمومي به سمت و سويي ديگر بود و قدرت و  سلطه در دست ديگران، ايشان چندان نقش مشهودي نداشتند.

مورخان اسلامي با گزارش‌هاي تاريخي چگونه مواجه مي‌شدند؟
 ما اگر دقت كنيم بسياري از مورخان را مي‌بينيم كه تحت تأثير تعصبات مذهبي  خود بوده‌اند. مثلاً ابن كثير در البداية و النهاية وقتي مي‌خواهد ماجراي  «حديث انذار» را كه حضرت رسول(ص) خويشان خود را براي دعوت به اسلام به  منزلشان دعوت كرده بودند، نقل كند به سخن مشهور  ايشان كه مي‌رسد مي‌نويسد  كه فرمودند هر كس مرا در اين كار ياري دهد برادر من و چنين و چنان خواهد  بود و كلمة خليفه و جانشين را از آن حذف مي‌كند حال آن كه جامع البيان كه  منبع نقل او بوده آن را به شكل ديگري طرح كرده است و به خوبي مي‌توان تعصب  حنبلي او را مشاهده كرد. يعني تعصب مذهبي و ديني حتي در ثبت حقايق تاريخي  تأثير گذار بوده و هر جا آن‌ها دچار شك و ترديد مي‌شده‌اند يا به نحوي با  عقايد آن‌ها همسو نبوده به حذف و تحريف تاريخ اقدام مي‌كرده‌اند.

ما كه پيرو اهل بيت (ع) هستيم چگونه بايد با اين متون برخورد كنيم؟
 من بارها گفته‌ام كه ما در اين راستا روش خاص و مخصوص به خود نداريم. عاقل  هستيم و با قضايا عاقلانه برخورد مي‌كنيم. عاقلان اگر در قضيه‌اي با تناقض  مواجه شوند به هر حال بين پاسخ مثبت و منفي يكي را قبول مي‌كنند و نه هر  دو را و ما در هنگام مراجعه به احاديث در روايات صرفاً بر اساس عقل دربارة  آن‌ها حكم مي‌كنيم. اگر كسي مطلقاً بي دين و كافر باشد در تاريخ كار او  خبرنگاري است آن هم ثبت اخبار درست و غلط با هم. ولي اگر مخاطبان او هم  كافر باشند همة اخبار را درست نمي‌دانند و تا منبعي ديگر آن را تأييد نكند و  يا مطلب را از منبع موثقي نشنيده باشد آن را قبول نمي‌كند. رسم است حتي  فيزيك و رياضي و شيمي را بدون دليل و استدلال قبول نمي‌كنند چه برسد به  اصول عقايد و امور عقيدتي. ما در علوم ديني عادت كرده‌ايم هر چيزي را به  قرآن عرضه كنيم اگر با قرآن تطابق داشت آن را قبول مي‌كنيم و الا مانند  تمام عاقلان آن را رد مي‌كنيم. خلاصه اين كه روش ما همان روشي است كه تمام  عقلاي روي زمين انتخاب مي‌كنند و هيچ روش تعبدي يا مأثور2 و مخصوص به خود  نداريم. اين نكته را هم در پايان تكرار كنم كه تاريخ انبيا و سيرة  پيامبر(ص)، تاريخ ناپلئون و هيتلر نيست. سيرة پيامبر(ص)، بر عقايد و  موضع‌گيري مردم تأثير مي‌گذارد. اين را كه در متون بيايد ايشان يا  اميرالمؤمنين(ع) نعوذ بالله شراب نوشيده‌اند يا به آتش سجده كرده‌اند شايد  اگر بخواهيم با تاريخ صرف با آن برخورد كنيم در برخي موارد چاره‌اي جز قبول  نداريم ولي به راحتي با علم كلام مي‌توانيم آن را رد كنيم. يا وقتي در  اكثر منابع صحبت از اين است كه مسلمانان در بدو ورود حضرت به مدينه اين شعر  را خواندند:
طلع البدر علينا من ثنيات الوداع

حال آن كه «ثنيات  الوداع» در راه شام است نه مكه و با استفاده از علم جغرافيا اين گزارش  مشهور تاريخي را رد مي‌كنيم. در صورتي كه اگر مي‌خواستيم  صرفاً تاريخ  اكتفا كنيم چون ابن اسحاق و هم ترازان او اين مطلب را نقل كرده‌اند چاره‌اي  جز قبول نداشتيم. بر همين منوال انساب، تراجم، تفسير، علم نزول قرآن و  ديگر علوم اسلامي همگي بايد استفاده شوند تا ما تاريخي عاري از شوائب و  زوائد به دست بياوريم و تاريخ را آن گونه نقل كنيم كه به واقعيت نزديك‌تر  باشد و سعي ما در تدوين مجموعه سي و چند جلدي الصحيح كه صرفاً دربارة تاريخ  زندگاني رسول خدا(ص) است همين بوده است.

ماهنامه موعود شماره 76


پي‌نوشت‌ها:
1. سورة بقره (2)، آية 75.
2. منظور نقل شده از معصومين(ع) است.