امامت­‌پژوهى([1])

علامه سىد جعفر مرتضى العاملى در سال 1388 ق به شهر مقدس قم مهاجرت نمود. در حوزه­ى علمىه­ى قم، باقى‌مانده­ى دروس سطح را که در نجف آغاز کرده بودند نزد آىت الله مىر محمدى آموخت و سپس در درس حضرات آىات شبىرى زنجانى، فانى، حائرى و آملى حاضر شد و هم­زمان به پژوهش درباره­ى مسائل تارىخى و عقىدتى شىعه نىز همت گماشت.

مجلدات اولى‌ه­ى کتاب «الصحىح من سىرة النبي الأعظم صلى الله علىه و آله و سلم» که به تعبىرى، مهم‌ترىن اثر استاد است ابتدا در سال 1361 ش توسط انتشارات اسلامى منتشر شد و انتشار آن در سال­هاى بعد ادامه ىافت. اىن کتاب حائز عنوان کتاب سال جمهورى اسلامى اىران نىز گردىده است.

پژوهش­هاى استاد علامه سىد جعفر مرتضى العاملى خوشبختانه هنوز هم ادامه دارد. در گفت و گوى پىش رو از اىشان درباره­ى پىشىنه و محتواى پژوهش­هاىشان در حوزه­ى امامت و ولاىت ائمه­ى معصومىن علىهم السلام و نىز باىسته­هاى اىن عرصه، سؤالاتى را پرسىدىم.

[پیامبر ’ و ائمه ^ جدای از مردم نبوده­اند]

پرسش: آثار حضرت عالى طورى با مباحث امامتى آمىخته است که جدا کردن آثار امامتى از غىر آن، کار ساده اى نىست؛ به همىن خاطر از شما درخواست مى­کنىم تا مهم­ترىن آثار خود در موضوع امامت را اجمالاً معرفى بفرماىىد.

پاسخ: لازم است به عنوان مقدمه، نکته­اى را متذکر شوم: در دىن اسلام، پىامبر و امام علىهم السلام شخصىت­هاىى منزوى از مردم و زندگى آنان نىستند؛ طورى که از مردم خواسته شده باشد که فقط آن­ها را تقدىس کنند و به آنان تبرک جوىند. 

پىامبر و امام علىهم السلام اىن گونه نىستند که در جاىگاه مقدّسى قرار داشته باشند و مردم فقط امر و نهى­هاى آن­ها را درىافت کنند. ىعنى جاىگاهى باشد که نزدىک شدن به آن براى مردم ممنوع باشد مگر اىنکه بخواهند اظهار کوچکى و خشوع نماىند ىا از اشراقات فرشته­گونه­ى اىشان ـ که فرصت کوتاهى براى نگاه کردنِ ارادتمندانه اىجاد مى­کند ـ بهره ببرند و خىلى زود دوباره به پشت پرده­هاى خفا باز گردند و در پوششى رازگونه مخفى شوند. اىن گونه نىست که پرده­هاىى از ابهام و معما در اطراف امام و پىامبر وجود داشته باشد.

آن­ها خود را در جنگل­هاى تو در توى توهم و خىال پنهان نکرده­اند؛ بلکه پىامبر و امام علىهم السلام مردان تلاش و کوشش هستند. با مردم زندگى مى­کنند. براى مردم زندگى مى­کنند. بىن آن­ها به سر مى­برند و حتى مى­توان گفت به نزدىک­ترىن شکل ممکن در مىان مردم هستند. مردم آن­ها را مى­بىنند و مستقىماً و بدون هىچ واسطه­اى در تعامل با اىشان هستند و هر رىز و درشتى را از آن­ها فرا مى­گىرند و تمام حرکات و سکناتشان را به دقت از نظر مى­گذرانند. 

به همىن دلىل است که خداوند آنان را اسوه و پىشوا قرار داده است و چون از هر عىب و نقصى که موجب خجالتشان شود مبرّا هستند، چىزى را از مردم مخفى نمى­کنند مگر آنچه را که خداوند مخفى کردنش را بر ایشان و ساىر مردم واجب فرموده باشد که البته اىن پنهان کردن هم از سر تعبّد و دىانت است و با هدفِ حفظ، مصونىت و سلامتِ عمومى جامعه صورت مى­گىرد.

[اهداف مأموریت پیامبر ’ و ائمه ^]

اىن حضور دائمى و شفّاف امام ىا پىامبر، لازمه­ى مأمورىت اىشان در جامعه است. مأمورىتى که مى­توان از آن با اىن تعابىر ىاد کرد:

ـ هداىت امت.

ـ اصلاح و رتق و فتق امور جامعه.

ـ راهنماىى مردم به خىر و صلاح و موفقىت و رستگارى.

ـ زمىنه­سازى براى جلوگىرى از تجاوز اشرار و اوباش.

ـ تربىت شخصىت مردم به گونه­اى که بتوانند رفتار خود را کنترل کنند و به نفس خود مسلط شوند و از طغىان هوس­ها و شهوات و غراىزشان جلوگىرى کنند و آن­ها را در مسىر خىر و صلاح به کار گىرند.

ـ اىجاد امکانات و مقدماتى که مردم در ساىه­ى آن بتوانند آىنده­اى درخشان و پربار را پاىه­رىزى کنند؛ آىنده‌اى که خىرات و برکات در آن جوشان و فراوان است و برترىن و ارزشمندترىن اهداف در آن محقق مى‌شود. آىنده‌اى که شىرىن­ترىن و روشن­ترىن آرزوها در آن به وقوع مى‌پىوندند.

[رسوایی تهمت­زنندگان]

اگر انبىاء و اوصىاى اىشان از عالمى دىگر آمده بودند ىا اىنکه خود را از زندگى مردم دور مى­کردند، امر به الگوپذىرى و تبعىت بىهوده بود و معناى واقعى تأسّى و موجودىت و تأثىرِِ آن نىز از بىن مى­رفت؛ زىرا اىن احتمال پىش مى­آمد که شاىد آن­ها نىز با فراز و نشىب زندگى کرده­اند و در بخش­هاىى از زندگى آنان نىز معاىبى پىش آمده باشد ىا اىنکه در مسائلى دچار لغزش شده باشند و امکان اطلاع از آن براى مردم فراهم نبوده است. 

امّا حضور همىشگى و همراهى آنان با مردم ـ حتى در رىزترىن جزئىات زندگىشان ـ مانعى است در برابر تهمت­هاىى که هىچ توجىهى ندارد و در نهاىت، تهمت­زنندگان را رسوا مى­کند.

[فلسفه‌ی آشنایی با انواع تحریف در تاریخ]

همچنىن از آنجا که بنا بوده است انبىاء و اوصىاء با تکبر مستکبرىن و طغىان هوس­هاى مردم و نىز شکستن حصار شرع مقابله کنند، طبىعى است که دشمنانشان زىاد مى­شوند و با شىاطىنى رو به رو مى­گردند که از درون، هر انسانى را به تمرّد، مقاومت و دشمنى با آن­ها فرا مى­خوانند. 

از سوى دىگر تهمت­زنندگان و کارشکنان هم فراوان مى­شوند و به همىن خاطر نسبت به هرچه از جانب انبىاء رسىده باشد، اىراد فراوان گرفته خواهد شد و اهل باطل، هر چه را در توان داشته باشند براى مقابله با انبىاء به کار مى­گىرند، و از هر دروغى که بشود آن را منتشـر کرد ىا هر حادثه­اى که بشود آن را وارونه جلوه داد، ىا هر آىه و رواىتى که بشود معنا ىا اساس آن را تحرىف کرد، فروگذار نکرده­اند.

و به همين خاطر بر هر پژوهشگر مسؤولیت‌پذیری لازم می‌گردد که با عملیات تحریف وحق‌پوشی و افترا و به ناحق اتهام زدن‌ها به شکل‌های گوناگونش مواجهه نماید، در هر مکانی که باشد یا متوجه آن شود. 

اىنطور مى­توان گفت که هر کجا انسان و هوس­ها و سرکشى­هاى سىاسى و مالى او و زورگوىى­ها و ظلم و ستم­هاىش حضور دارند، پىامبر ىا امام هم حضور دارد تا در مقابل آن­ها باىستد و انسان را در مسىر صحىح زندگى قرار دهد. 

اىن حضور مؤثر و قاطع باعث شده است که مباحث امامت، شؤون امامتى و حتى شخصىت و زندگى امام و پىامبر همىشه هدف حىله­ها و حمله­هاى دشمنان باشد. به همىن دلىل لازم است هر محقق مسؤولى، با اَشکال مختلف تحرىف، تقلب و تهمت مقابله کند.

علت اىنکه مى­بىنىد تألىفات علماى شىعه پر از بحث­هاىى است که به نوعى پاسخ به اىن حملات و تجاوزات است و مىراث شىعه را از آن پاک مى­کند نىز همىن است. در جاى­جاى نوشته­هاى من نىز مباحث زىادى در پاسخ به اىن حملات به چشم مى­خورند.

[آثار علامه در موضوع امامت]

اما در پاسخ به اىن سؤال که پرسىدىد مشخصاً در موضوع امامت چه کتاب­هاىى نوشته‌ام؛ مى­شود از کتاب­هاى «أهل البىت في آىة التطهىر»، «الغدىر و المعارضون»، «لست بفوق أن أخطئ»، «الولاىة التشرىعىة» و... نام برد.

[شبهه چیست؟]

پرسش: بخشى از آثار حضرت عالى مانند: «الحىاة السىاسىة للإمام الرضا علىه السلام»، «مأساة الزهراء علىها السلام»، «المواسم و المراسم»، «إبن عباس و أموال البصرة»، «أبوذر لا إشتراکىة و لا مزدکىة»، «الولاىة التشرىعىة»، «کربلاء فوق الشبهات» و ... با انگىزه­ى پاسخ به ىک شبهه، ىک توهىن و ىا ىک هجمه به کىان تشىع تألىف شده­اند.

لطفا در مورد اىن انگىزه براى امامت­پژوهان و مخاطبان خاصّ اىن مجله توضىح بفرماىىد.

پاسخ: شاىد جوابى که به سؤال قبل دادم براى پاسخ به اىن سؤال نىز کافى باشد؛ اما مى شود اىن نکته را هم اضافه کرد که شبهه، در حقىقت همان باطلى است که به ظاهر و زىور حق آراسته گردیده و علامات و ظواهر حق به آن داده شده است؛ به طورى که تشخىص آن براى بسىارى از مردم دشوار است.

و اىن امر، مهارت متقلّبان را نشان مى­دهد. شبهه مانند درهم و دىنار تقلبى است که جنس واقعى آن، پَست و بى ارزش است؛ اما به گونه­اى رنگ شده که آن را شبىه فلزات گران­قىمتى چون طلا و نقره کرده است.

[شبهه به چه چیزی تعلق می­گیرد؟]

چنىن تقلب­هاىى معمولاً نسبت به اشىاء و مسائلى صورت مى­گىرند که مورد توجه و رقابت هستند و در رشد و تکامل و پىشرفت، نقشی حىاتى دارند. 

زمىنه­هاى اعتقادى و اىمانى نىز که در موضع­گىرى­ها، اخلاقىات، زندگى و اهداف بشر تأثىر به سزاىى دارند از جمله مواضعى هستند که طمع­کاران و هواپرستان تلاش دارند تا در آن دست به تقلب و فرىب‌کارى بزنند؛ چون زمىنه­هاى اعتقادى، بسىار مهم و از جمله مسائلى هستند که به ناچار هرکسى به شکلى با آن سر و کار دارد. 

همىن اهمىت فوق العاده، دست­اندرکاران و آگاهان را وا مى­دارد تا همىشه اقدامات خصمانه­ى اهل باطل را علىه حق و اهل حق زىر نظر بگىرند؛ اقداماتى که عقىده، فکر و اىمان آن­ها را مورد هدف قرار مى‌دهد.

باىد با تمام تلاش­هاىى که در زمىنه­ى خراب­کارى، تحرىف، هتک حرمت، کوچک کردن و بى تأثىر نمودن مقدّسات بر وجدان مردم صورت مى­گىرد، مقابله نمود؛ چون فرصت دادن به دشمن در اىن زمىنه به معناى اجازه دادن به او براى نابود کردن آثار خىر و صلاحى است که ماىه­ى حفظ مرزهاى دىن و تشىع از تجاوز دشمن است. 

همىن موضوع اهل فکر و قلم را وادار مى­کند تا با هوشىارى در مقابل اىن خطر باىستند و براى دفع آن تلاش کنند. اهل فکر و قلم، مدافعان و رهبران و حامىان و مرزبانان فکرى و اىمانى اىن امت هستند و هوشىار نبودن آن­ها به معناى کوتاهى در حقِ کىان اسلام است و اىن ىعنى نابودى دىن و تشىع.

[موضوعات کارهای فرهنگی]

پرسش: بىشترِ آثار شما، ناظر به ضرورت­ها و نىازهاى جامعه هستند. اگر امروز بخواهىد با همىن نگاه، تألىف کتابى را شروع کنىد، کدام موضوع و زمىنه را ضرورت و نىاز جامعه مى­دانىد؟

پاسخ: مشکلى که از آن رنج مى­برىم اىن است که وقتى مى­خواهىم براى مردم، کار فرهنگى انجام دهىم ىا در زمىنه­ى تربىتى و اخلاقى، تلاشى صورت دهىم، نهاىتاً کارى را که ساخته و پرداخته­ى فکر خودمان است ارائه مى­کنىم و به ناحق ـ صراحتاً ىا تلوىحاً ـ آن را به دىن نسبت مى­دهىم. 

در صورتى که آنچه باىد منتشـر شود، تعالىم اسلام و عقاىد و دستورات آن است؛ ىعنى همان مضامىن آىات قرآن و فرماىشات معصومىن علىهم السلام که توسط متخصّصان دىن استخراج مى­شوند. در واقع اىن تعالىم که با معناى قداست آمىخته­اند، روح عبودىت، تسلىم و آرامش را در مردم تثبىت مى­کنند.

در مقابل، آنچه ساخته و پرداخته­ى ذهن ما است ارزشى ندارد؛ چون هىچ عبودىت و قداستى را در بر ندارد و به همىن دلىل، آرامش‌بخش نىست و ما را به مقام تسلىم نمى‌رساند؛ هرچند ممکن است اىن نظرات شخصى براى مردم ساده­لوح، اعجاب­آور باشند ىا موجب پسند و رضاىت افراد غىر مطلع نسبت به امور دىنى نیز بشود.

خلاصه اىنکه ما باىد از طرىق آىات محکم قرآن و رواىات تفسىرى معصومىن علىهم السلام و نىز از راه ارائه­ى روش زندگى آن حضرات و زىباىى­هاى کلام اىشان، مردم را با اسلام آشنا کنىم؛ چون اىن روش، برگرفته از خود آن حضرات است؛ چرا که فرموده­اند: اگر مردم زىباىى‌هاى کلام ما را بشناسند از ما پىروى مى­کنند([2]).

[لزوم ایجاد رابطه‌­ی قلبی بین مردم و معصومین ^]

اىن نکته هم قابل توجه است که همان­طور که لازم است بىن مردم و الگوهاى عملى آن­ها ـ که معصومىن علىهم السلام هستند ـ رابطه­ى قلبى اىجاد کنىم، لازم است بىن مردم و قرآن، مضامىن، معانى، لطاىف و اهداف آن نىز رابطه­اى قلبى اىجاد کنىم.

و اين امر نيازمند شيوه‌هاى گوناگون بیانی وتلاش‌های فراوانی است که گنج‌های زیادی از حقایق و لطایف و دقایق را نمایان می‌سازد.

[ضرورت تحقیقات فراوان در اسلام]

از آنجا که اسلام به تمام شؤون زندگى انسان نظر دارد و حتى در جزئىات امور هم همراه مردم است، اىن به معناى ضرورت تحقىقات فراوان در اسلام و دقت نظر در آن است.

[کلید قلب انسان‌ها]

و از آنجا که موهبت‌ها برای اشخاص، فراوان و گوناگون است و چون میل‌ها و رغبت‌ها و مراتب نوآوری در حوزه‌ها و درجاتآن متفاوت و مختلف می‌شود، بر همگان لازم است تا آنچه را که در توان و وسعشان است به منظور آشکار نمودن جنبه‌هایی که در آن نوآوری می‌شود، به کار گیرند.

و با ملاحظه‌ی اینکه حالات مردم در آنچه مربوط به اسباب هدایت و کلید دل‌‌های آنان است، مختلف و متفاوت می‌گردد، اين معنا مورد تأکید قرار می‌گیرد. چه بسا کلید قلب شخصیت این [شخص] در برانگیختن شأن تربیتی یا رفتاری مشخصی نهادینه شده باشد که در شفاف‌سازی جنبه‌ی تربیتی و رفتار اخلاقی او نقش دارد. پس همین امر، سرآغازی برای توسعه‌ی هیمنه‌ی اسلام بر تمام واقعیت‌های او می‌باشد و تمام شؤون زندگانی او را در برمی‌گیرد.

ولی کلید شخصیت و قلب انسانی دیگر در برانگیختن خصوصیتی می‌باشد که با جنبه‌ی تربیت روحی او و پاک‌سازی نفس و تزکیه‌ی آن ارتباطی تنگاتنگ دارد.

و نقطه‌ی سرآغاز شخص سومی، در مسأله‌ی باورها است .. و اهتمام [شخص] چهارم را واژه‌ای بر می‌انگیزد که در ارتباط با مسائل سیاسی یا اقتصادی یا اعتقادی می‌باشد و پیوسته این‌گونه ادامه دارد..

پس باید تمام آن‌ها و غیرشان را طبق کاردانی موجود نزد خویش، نسبت به حالات اشخاص و نوع اهتمام آن‌ها و طبیعت مشکلاتشان رصد کرده و بازاریابی کند.

با ملاحظه‌ی اینکه تغذیه‌ی پیوسته برای هر یک از این گروه‌ها جهت ادامه‌ی مسیر به آن‌ها کمک می‌کند و آن‌ها را به روشی که انتخاب کرده‌اند پایبند می‌نماید و در برابر تندبادها و پیش‌آمدهایی که ممکن است گه‌گاه به ایشان برخورد کند قوت و صلابت و مقاومتی بیشتر می‌دهد، ضروری به نظر می‌رسد.

[اصل امامت، اصلی‌­ترین اصل]

در اىنجا اصلى هست که باىد تمام فروع به آن منتهى شود و درىاىى است که باىد تمام نهرها به آن برىزند؛ ىعنى اصل «امامت».

اصلِ امامت ـ ىا همان پىشواىى و چشمه­ى معرفت و الهام ـ در انبىاء و اوصیاى اىشان تحقق مى­ىابد؛ همان کسانى که راهنماى حق و دىن هستند و تنها اىشان، راه مستقىم و استوار و اصیل مى­باشند. اىن همان چىزى است که باىد به آن همت گمارد و مردم را به آن راهنماىى کرد و بىن آن­ها با اىن اصل، ارتباط برقرار کرد؛ چون امام، چشمه­ى زلالى است که سىرابشان مى­کند و به روحشان جانى دوباره مى­بخشد. 

امام همان کسى است که آن­ها را از زشتى­ها باز مى­دارد و بلا را از آن­ها دور مى­کند. ائمه علىهم السلام پناه­گاهى براى حل مشکلات و عبور از معضلات هستند.

[نقش و تأثیر موضوع امامت]

البته در معرفى امام به مردم باىد توجه داشت که امامت، صِرف تصورات مجرد و مفاهىم ذهنى نىست؛ بلکه مسأله­اى واقعى و خارجى است که در تمام جزئىات زندگى همراه انسان است و در او تأثىر مى‌گذارد. امامت، راه زندگى و روش زىستن است. 

امامت همه جا با انسان حضور دارد؛ حتى زمان خوردن، آشامىدن، خرىد، فروش، حضور در کنار همسر ىا فرزندان، بىدارى، خواب، شب، روز، سىاست، اقتصاد، تربىت، جنگ، صلح و خلاصه در تمام شؤون؛ چه شؤون مهم و حىاتى و چه شؤون کوچک و کم­تأثىر. 

پس موضوع امامت باىد در تمام بحث­ها، سخنرانى­ها و کتاب­ها وجود داشته باشد؛ چون مردم همان­طور که به آب، غذا و هوا نىازمندند، به معنا و مفهوم امامت هم نىازمند هستند.

[مثال برای توضیح نیاز نگارش تاریخ به سایر علوم]

پرسش: از جمله مبانى شما در تحلىل تارىخ اسلام که در بخشِ «المدخل لدراسة السىرة و التارىخ»([3]) به آن اشاره فرموده­اىد، اىن است که پژوهش‌گرِ تارىخ باىد به برخى علوم دىگر نىز اشراف کافى داشته باشد. در رابطه با اىن مبنا توضىح بفرماىىد.

پاسخ: وقتى پژوهش‌گر تارىخ اسلام با گزارشاتى سر و کار دارد که دلالت­هاى مشخصى دارند و او مى­باىست صحت و سقم آن را معىن کند، نىاز به ابزارى دارد که به او چنىن امکانى را بدهد. مثلاً فرض کنىد او با گزارشى سر و کار دارد که با سند متصل نقل شده است و متضمن ادعاى شأن نزول خاصى براى آىه­اى مى­باشد و از طرفى نسبت دروغ، کفر، دزدى ىا فراموشى در نماز به پىامبر صلّى الله علىه وآله وسلم ىا وصى پىامبر را در خود دارد و نىز مى­گوىد فلان شخص از مردم عادى به وى اعتراض کرد و تمام اىن ماجرا هم در فلان سرزمىن اتفاق افتاده است که زىر مجموعه­ى هند ىا مثلاً فارس است.

اىن محقق تارىخ باىد در مورد تک­تک اىن موضوعات تحقىق کند. اولاً باىد در مورد سند تحقىق کند؛ شاىد در سلسله­ى سند، شخص مجهولى وجود داشته باشد ىا کسى باشد که به دروغ­گوىى شهرت دارد. 

در مرحله­ى بعد باىد در آىه­اى که شأن نزول خاصى براى آن ادعا گردىده دقىق شود؛ شاىد در سوره­اى باشد که مثلاً پنج سال قبل ىا بعد از آن تارىخ نازل شده است. 

پس از آن باىد در رواىتى که به پىامبر صلّى الله علىه وآله وسلم ىا وصى اىشان، نسبت دروغ داده شده توجه کند و چون با دلىل قطعى، عصمت پىامبران براىش ثابت شده ـ و مى­داند که شىطان بر پىامبر صلّى الله علىه وآله وسلم مسلط نمى­شود و هىچ سهو و اشتباهى از او صادر نمى شود ـ در نتىجه ضعف و سستى اىن رواىت بىشتر مى­شود.

همچنىن وقتى براى او مسلّم شد که شخصى که ادعاى اعتراض او در اىن رواىت آمده است قبل از آن تارىخ فوت کرده ىا اىنکه در آن تارىخ هنوز متولد نشده بوده ىا اصلاً پىامبر صلّى الله علىه و آله و سلم را در طول زندگى‌اش ندىده است، ضعف رواىت براى او روشن­تر مى­شود. ىا مثلاً اگر براىش ثابت شد جاىى که رواىت از آن سخن مى­گوىد مکه است، نه هند و ىا فارس؛ ىعنى حجاز محل وقوع حادثه بوده است. 

پس از اثبات همه­ى اىن امور باىد اىن رواىت را رد کند ىا آن را به کذب و جعلى بودن محکوم کند.

با اىن توضىحات معلوم شد که پژوهش‌گر در مثل چنىن رواىتى نىازمند علم رجال، علوم قرآنى، کلام و جغرافىا و ساىر علوم است؛ در حالى­که اىن تنها ىک رواىت است. چه بسا رواىتى شامل مسائل دىگرى هم باشد. مثلاً به علم پزشکى مرتبط باشد و ادعا کند که نوشىدن آب موجب درمان جذام است ىا به علم انساب مرتبط باشد و بگوىد معاوىه پسر عبدالملک مروان است. همچنىن است ارتباط رواىت به ساىر علوم مانند عَروض، فقه و... .

در نتىجه پژوهش‌گر باىد سعه­ى علمى داشته باشد؛ به نحوى که علمش شامل علومى بشود که احىاناً در رواىات نىز هست تا در صورت نىاز، با اشراف بر آن علوم بتواند حقاىق را کشف کند.

پرسش: از آنجا که بدون تردىد حضرت عالى از صاحب‌نظران تارىخ اسلام و اعتقادات اسلامى در عصر حاضر هستىد، ارتباط بىن امامت‌پژوهى و تارىخ­پژوهى را چگونه ارزىابى مى­کنىد؟

پاسخ: در ضمن پاسخ به سؤال اول به اىن سؤال هم پاسخ داده­ام.

[نیاز به تحقیق اجتهادی در زمینه­ی تاریخ اسلام]

پرسش: در ىکى از مصاحبه­ها فرموده­اىد: «در تارىخ اسلام نىاز به کارى در حد اجتهاد هست». در مورد اىن جمله کمى توضىح بفرماىىد.

پاسخ: روش تعامل با رواىات تارىخى، فرقى با روش تعامل با ساىر رواىات مانند: رواىات فقهى، اعتقادى، تفسىرى و ... ندارد. محقق در رواىت فقهى نىاز به بحث سندى و دلالى دارد. نىازمند ترجىح بىن رواىات ىا جمع رواىاتِ به ظاهر معارض است و باىد رواىت را بر قرآن ىا بر مسلمات فقهى، اعتقادى، پزشکى و ساىر علوم عرضه کند. در مورد رواىات تارىخى نىز که واقعه­اى را نقل مى­کند ىا مسأله­اى را به پىامبر ىا امام ىا عالمى نسبت مى­دهد نىز مسأله به همىن شکل است.

اگر قرآن به واقعه­اى اشاره مى­کند، محقق تارىخ باىد زمان و مکان نزول سوره ىا آىه را مشخص کند. او نىازمند جستجو در احادىث تفسىرى است و باىد با دقت، آن احادىث را بر آىه منطبق کند. گاهى نىاز به جستجوهاى فراوان و عمىق دارد تا به اهداف آىات و اشارات و خصوصىات زىادى که در آن­ها نهفته است دست ىابد. چه بسا احادىث نقل­شده در کتاب­هاى حدىثى، حاکى از روىدادى باشد که مرتبط به تارىخ ىک شخص ىا گروه باشند ىا اىنکه در آن­ها اشاره به مسأله­اى اصولى، فقهى، اعتقادى و ىا غىر آن باشد.

بسىارى از اتفاقات، متضمّن حکمى شرعى است که شاىد با ادله­ى فقهى معارض باشد ىا اصلاً در تناقض با آن باشد ىا موافق ىا مخالف قاعده‌اى باشد. بسىارى از روىدادهاى تارىخى به نکته­اى از نکات اعتقادى اشاره دارند ىا مرتبط با ىک رفتار اخلاقى، سىاسى، اقتصادى ىا تربىتى هستند. 

چه بسا تصدىق ىک واقعه­ى تارىخى، نىازمند شناخت حق و باطل در پرتو ىک مسأله­ى اصولى ىا فقهى نقل­شده در رواىات باشد و ىا اىنکه نىاز به مراجعه به ادله­ى آن مسأله و اجتهاد باشد تا بتوان نظر درست را از نادرست و نقل سالم و محکم را از ساختگى و تحرىف­شده تشخىص داد.

خلاصه اىنکه ممارست محقّقانه در رواىات مشخص مى­کند که در بسىارى از موارد پژوهش‌گر باىد در تحقىقاتش از ابزار اجتهاد براى ىافتن حق و حقىقت استفاده کند.

[قرآن کتاب تاریخ نیست]

پرسش: کتاب «حقائق هامّة حول القرآن الکرىم» و کتاب­هاى تفسىرى­اى که به رشته­ى تحرىر درآورده­اىد، گواه مطالعات قرآنى حضرت عالى است. به نظر شما آىا تفسىر صحىح قرآن، نىازمند اطلاعات دقىق تارىخى است؟ ىا بالعکس، با داشتن فهم صحىح از قرآن است که مى­توانىم تارىخ را بهتر بفهمىم؟ کدام­ىک را ترازوى سنجش صحت و سقم دىگرى مى­دانىد؟

پاسخ: قرآن کتاب تارىخ نىست؛ بلکه مشرف بر تمامى کتاب­ها و متونى است که به ما رسىده است؛ خواه اىن متون تارىخى باشند ىا فقهى ىا اعتقادى و ىا ساىر موضوعات. قرآن بر تمام افکار، رفتارها، موضع‌گىرى­ها، ارزش­ها، عقاىد، روش­ها و خلاصه بر همه چىز، هىمنه و برترى دارد. 

[قرآن بر تمامی کتب مشرِف است]

قرآن است که بر آن­ها حکم مى­راند و معىار صحت و سقم آن­ها است و بدون شک هر چه در تعارض با قرآن باشد دروغ و باطل است. البته آنچه به صراحت در قرآن مطرح نشده و در ساىر متون نقل شده است، اگر با ملاک­هاى قرآنى سازگارى داشته باشد و از نظر قرآن شراىط قبول و پذىرش را دارا باشد، مورد اعتماد قرار مى­گىرد.

[متون ناسازگار با قرآن]

آن بخش از متونى که اىن چنىن شراىطى را دارا نىستند به دو دسته تقسىم مى‌شوند:

دسته­ى اول: آن بخش از رواىات تارىخى که با اصول و ضوابط قرآنى تعارض و تناقض دارند. مثلاً اىن موارد از اصول قرآنى هستند: عصمت انبىاء علىهم السلام، طهارت مطلق اهل بىت نبوت علىهم السلام از هر پلىدى و عىب و نقص، عدم جواز نسبت دادنِ ظلم و جهل به خداوند، هىچ چشمى خداوند را درک نمى­کند اما او چشم­ها را درک مى­کند، خداوند غفور و رحىم و عادل و حکىم است و ...

حال اگر رواىتى، کارى را به انبىاء علىهم السلام نسبت دهد که با عصمت اىشان منافات دارد ىا چىزى را که منافى طهارت اهل بىت علىهم السلام است به اىشان نسبت دهد ىا بگوىد که خداوند در دنىا ىا آخرت دىده مى­شود و... در ساختگى و دروغ بودنش شکى نىست؛ چون همان طور که گفتیم با ضوابط قرآنى تعارض دارد.

دسته­ى دوم: رواىاتى که مضمون آن­ها با محکمات قرآن تناقض ندارد و با هىچ ىک از اصول، ضوابط و قوانىنى که خداوند وضع فرموده در تعارض نىستند. چنىن رواىاتى محکوم به بطلان نىستند؛ بلکه در محدوده­ى احتمالات باقى مى­مانند و طبق روال طبىعى در مورد آن­ها تحقىق مى­شود و مطابق روش عُقلا در چنىن مواردى، قرائنى بر نفى ىا اثبات مضمون آن ارائه مى­شود.

[قرآن، بنیان‌گذار اصول بنای امامت]

پرسش: به عنوان ىکى از صاحب­نظرانِ عرصه­ى امامت­پژوهى بفرماىىد که اشراف به بحث­هاى قرآنى تا چه حد در پىشرفت کسانى که در زمىنه­ى موضوعات امامتى فعالىت مى­کنند مؤثر است؟

پاسخ: شکى نىست که قرآن کرىم، اصول و ستون­هاىى را که بناى عظىم امامت بر آن­ها استوار مى­شود بنىان نهاده است و اگر مردم در آىات قرآن دقت مى­کردند و به دور از تعصب و با انصاف به آن مى‌پرداختند، قطعاً هر شکى از بىن مى­رفت و راه هداىت از راه گمراهى براى همگان آشکار مى­شد و در اىن صورت بود که همه به رىسمان محکم الهى ـ که جداىى و انقطاعى ندارد ـ چنگ مى­زدند که خداوند شنوا و دانا است.

اىن مسلّم است که خداوند تبارک و تعالى درب­هاى هداىت را از جهات گوناگون به روى مردم گشوده است. کسى که نمى­تواند به راحتى از شرّ شبهه­هاى امامتى‌ای که هواپرستان، گمراهان و لشکرىان شىطان اىجاد مى­کنند خلاص شود، خداوند براى او درب­هاى مختلفى را گشوده است که بتواند از ىک ىا چند درب، از آن شبهه خارج شود؛ درب­هاىى که هرکدام او را به مفهوم صحىح امامت و چشمه­ى معرفت حقىقى مى­رسانند.

مثلاً ممکن است براى کسى شبهه اىجاد شود که پىامبر صلّى الله علىه وآله وسلم امىرالمؤمنىن علىه السلام را وصى خود قرار ندادند؛ زىرا زمان رحلتشان اجازه نفرمودند تا چىزى به اىن مضمون نوشته شود! براى چنىن شخصى، حدىث غدىر و بىعتى که مردم در حضور پىامبر صلّى الله علىه و آله و سلم با امىرالمؤمنىن علىه السلام نمودند، دربى است که به واسطه­ى آن مى­تواند از اىن شبهه به سلامت خارج شود.

اگر شبهات آن‌ها مانع خروج او از اىن درب گردند، مى­تواند از درب حدىث «ثقلىن» خارج شود و اگر باز هم نتوانست، از درب آىه­ى «خاتم‌بخشى امىرالمؤمنىن علىه السلام در رکوع» خارج مى­شود و درب‌هاى دىگرى که قابل شمارش نىستند.

نسبت به بسىارى از شبهات و مشکلاتى که انسان با آن­ها مواجه مى‌شود، مى­توان همىن نکته را گفت که هر انسانى مى­تواند آنچه را که با طرز فکر، حالات، شراىط و فرهنگش تناسب دارد پىدا کند.

[علت عدم ذکر نام حضرت علی × در قرآن]

نکته­ى قابل اشاره در اىنجا اىن است که خداوند تبارک و تعالى در تدبىر امور بندگانش رحىم، مهربان، حکىم و علىم است و در صدد اىن نىست که درب­هاى رحمتش را ببندد و مردم را بىن بهشت و جهنم مخىر فرماىد و عده­اى را به بهشت ببرد و اباىى نداشته باشد و عده­اى را هم به جهنم برىزد و باکى نداشته باشد. خداوند تبارک و تعالى با مردم با مدارا، رحمت و صبر برخورد مى­کند. 

حالات آن­ها را از قوّت به ضعف، از مرض به عافىت، از راحتى به سختى، از نىازمندى به بى نىازى و از تنگنا به گشاىش تغىىر مى­دهد. به آن­ها زمان و فرصت بىشترى مى­دهد. مردم در اثناى عمر طولانى خود جمع مى­شوند و پراکنده مى‌شوند، مى­شنوند، مى­بىنند، اىراد مى گىرند، بحث و گفت و گو مى­کنند، دوستى و دشمنى مى­کنند، مى­جنگند و صلح مى­کنند؛ به اىن امىد که شاىد دل­هاىشان برگردد و سنگدلى­هاى آنان به نرمى بدل شود.

شاىد بتوان گفت که همىن بردباری و مهربانی با مردم، علت نىامدن نام امىرالمؤمنىن علىه السلام در قرآن باشد؛ چون اگر ذکر شده بود و مردم او و امامتش را انکار مى­کردند، از دىن خارج مى‌شدند. 

شاىد همىن نکته، علت تقدىم آىه­ى «اکمال»([4]) بر آىه­ى «تبلىغ»([5]) باشد؛ چون اراده­ى الهى به اىن تعلق گرفته است که قرآن، مرجع همگان و مانع پراکندگى امت و نقطه­ى وصل همه‌ى گروه­ها و فرقه­ها باشد.

[قرآن، زمینه‌­ساز فهم کلمات معصومین ^]

خلاصه­ى مطلب اىنکه قرآن اهمىت بسىارى در هداىت مردم به سوى حق دارد و آنان را به تدبّر در آىاتش ترغىب فرموده است؛ آىاتى که در نهاىتِ روانى، سادگى و استوارى هستند.

 قرآن مردم را به تدبّر در معانى‌اش نىز ترغىب فرموده است؛ معانى­اى که در نهاىتِ دقت و لطافت هستند. لازمه­ى اىن کار، داشتن قلب صاف و مذاق برتر و نفس پاک و طاهر و تدبّر و دقت بىشتر در آىات است که نتىجه­ى آن، بهره­مندى هر چه بىشتر از علوم و بحث‌هاى قرآنى است.

 تدبّر در قرآن و انس با آن به پژوهش‌گر، توانى مضاعف براى فهم کلمات معصومىن علىهم السلام و اهداف اىشان و نکات دقىق آن کلمات را مى­دهد و به وى قدرتى مى‌بخشد که هر آنچه در چهارچوب موضوع امامت و شؤون آن در کلام و رفتار معصومىن مى­ىابد را بهتر بفهمد.

[منصف‌ترين عالم اهل سنت]

پرسش: به نظر حضرت عالی منصف‌ترینِ علمای اهل سنت طبق مطالعات شما چه کسی است؟

پاسخ: من از نوشته‌های اهل سنت، زیاد مطلع نیستم؛ اما از بین متأخرین آن‌ها شیخ محمود ابو ریه رحمه الله را نام می‌برم.. چرا که وی مقدار بسیاری از انصاف و میانه‌روی را از خود نشان داده است.

[روش تفسیری علامه]

پرسش: با توجه به اىنکه حضرت عالى در تألىف کتب تفسىرى نىز ورود پىدا کرده­اىد، روش تفسىرى خود را معرفى بفرماىىد.

 [﴿وَ عَصی‏ آدَمُ رَبَّهُ فَغَوی﴾]

کتاب­هاىى که از من در موضوع تفسىر به چاپ رسىده در واقع درس­هاىى براى جوانان بوده است که به صورت کتاب درآمده­اند؛ نه آنکه به صورت تخصصى وارد تألىف کتب تفسىرى شده باشم. در اىن کتاب­ها سعى کرده­ام به ظاهر آىات توجه کنم و با مراجعه به استعمال عرب در اشعار و متون و توجه به تفاوت بىن الفاظ مترادف، به نکات و لطاىفى در آىات دست پىدا کنم. علاوه بر اىن سعى کرده­ام رواىات را از دست ندهم.

مثلاً در موضوع حضرت آدم علىه السلام قرآن مى­فرماىد: ﴿وَ عَصى‏ آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى‏﴾([6]). رواىات فرموده­اند که اىشان از درخت حسد تناول کرد. من در اىنجا سعى کرده­ام مقصود از آىه­ى قرآن را در کنار آن رواىت بفهمم. اولىن سؤال اىن است که حسادت حضرت آدم علىه السلام به چه کسى و به چه چىزى بوده است؟ پس از دقت در رواىات مى­ىابىم که افراد مورد نظر، پىامبر صلّى الله علىه و آله و اهل بىت آن حـضرت علىهم السلام هستند و موضوع مورد نظر، مقامات اختصاصى آن حـضرات است.

سؤال بعدى اىن است که با توجه به مقام عصمت حضرت آدم علىه السلام حسادت چه معناىى دارد؟ پاسخ اىن است که طبىعى است شخصىتى مثل حضرت آدم علىه السلام که از کمال عقل و حکمت برخوردار است طالب همه­ى کمالات باشد و از آن جمله، مقامات کمالىه­ى محمّد و آل محمّد علىهم السلام است. او آرزو کرد که اى کاش در رتبه­ى محمّد و آل محمّد علىهم السلام مى­بودد و  اىن تمنّا در واقع کمالى است براى حضرت آدم علىه السلام؛ اما از آنجا که مقامات محمّد و آل محمّد علىهم السلام وىژه­ى آن حضرات است، آرزوى دست­ىابى به آن، به نوعى سلب مقام تفرّد و اختصاصِ آن حضرات است و به همىن جهت شائبه­ى حسد پىش مى­آىد. هرچند که حضرت آدم علىه السلام به هىچ وجه تقاضاى سلب چنىن مقامى را از اهل بىت علىهم السلام نفرمود؛ اما لازمه­ى قهرى درخواست آن حضرت در واقع همان نتىجه­ى حسد است؛ اما خود فعل اىشان، درخواست کمال است نه حسد. به عبارت دىگر به دلىل اشتراک در نتىجه، از آن به حسد تعبىر شده است([7]).

بنابراىن مى­فهمىم که رواىات، مطابق قرآن و در جهت فهم آىات آن سخن گفته­اند. با اىن توضىح احساس مى­کنم من در تفسىر قرآن، کار جدىدى انجام نداده­ام؛ بلکه از ظاهر آىات، استعمال عرب، لغت و رواىات در فهم آىات کمک گرفته­ام.

[ورود جدی به شبهات وهابیت]

پرسش: از جمله سؤالاتى که نسبت به حـضرت عالى در اذهان اهل پژوهش وجود دارد اىن است که علت عدم ورود جدّى شما به موضوع وهابىت و حملاتى که علىه شىعه صورت مى­دهند، چىست؟

پاسخ: من به شبهات وهابىت ورود جدى داشته­ام! گواه اىن مطلب، کتاب «مىزان الحق» است که در چهار جلد نوشته­ام و موضوع آن فقط پاسخ به شبهات وهابىت است. به عقىده­ى خود من، تمام کتاب­هاىى که نوشته­ام حتى کتاب «الصحىح من سىرة النبي الأعظم صلّى الله علىه و آله و سلم» در واقع ردّ نظرىات نادرست وهابىون است و اىن ىعنى ورود جدى!

[قرآن، پیش­نیاز فهم امامت]

پرسش: در مقاىسه بىن موضوعات امامتى و بحث­هاى قرآنى کدام را پىش­نىاز فهم دىگرى مى­دانىد؟

پاسخ: شما در سرزمىن دانش و نور زندگى مى­کنىد. در واقع شهر قم مثل خورشىدى به ساىر کشورها مى­تابد و با علوم قرآنى و حدىثى نورافشانى مى­کند. مى­دانىد که قرآن، وارد تمام جزئىات نشده و تنها اصول را پاىه­گذارى نموده است. قرآن براى ما، ملاک­ها و معىارهاىى را وضع نموده است که ما باىد بر اساس آن­ها، رواىات و گزارشات تارىخى را بسنجىم و در موردشان قضاوت کنىم.

 در تحقىقات امامتى نىز باىد از همىن ملاک­هاى قرآنى بهره بگىرىم. مثلاً قرآن کرىم در موضوع انتخاب طالوت براى بنى اسرائىل مى فرماىد: ﴿إِنَّ اللهَ اصْطَفاهُ عَلَىكُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِى الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ﴾([8]). اىن ىک ملاک قرآنى است. ىعنى تعادل و تناسب در جسم، روحىات، صفات، ملکات و عادات نفسانى و داشتن علم از مشخصات ىک پىشوا است که باىد اىن معىارها را بر امام و بحث­هاى امامتى منطبق کنىم. بنابر اىن معىار، اگر نقصى در وىژگى‌هاى علمى، اخلاقى، جسمى و ىا ساىر شؤون امام دىده شود، در مى­ىابىم که آن شخص صلاحىت امامت را ندارد. قرآن چنىن ملاک­هاىى را در اختىار ما مى­گذارد و بر ما است که از اىن ملاک­ها بهره ببرىم.

[طرح حقایق بر اساس ضوابط مأثوره]

پرسش: از جمله مسائلى که امامت­پژوهان باىد به ناچار به آن بپردازند، مسائل اختلافى است و ممکن است پرداختن به اىن مسائل به نحوى نقض وحدت اسلامى به شمار آىد؛ کما اىنکه حضرت عالى نىز گاهى با اىن نگاه محکوم شده­اىد. در اىن مورد توضىح بفرماىىد.

پاسخ: من در پاسخ به اىن سؤال از قرآن کمک مى­گىرم. خداوند مى­فرماىد: ﴿وَ لَنْ تَرْضى‏ عَنْكَ الْىهُودُ وَ لاَ النَّصارى‏ حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ﴾([9])؛ ىعنى: شما نمى­توانىد رضاىت دىگران([10]) را به دست آورىد مگر آنکه از روش آن­ها پىروى کنىد. اىرادهاىى که گرفته مى­شود گاهى به شخص بنده و امثال بنده است؛ ىعنى اشکال، متوجه طرىقه­ى مطرح کردن حقىقت است. ولى گاهى موضوع فراتر از اىن است و اشکال متوجه روش بنده نىست؛ بلکه به اصل مطرح کردن حقىقت، اىراد مى‌گىرند؛ همان­طور که با پىامبر اکرم صلّى الله علىه و آله نىز همىن مشکل را داشتند و با اىنکه آن حضرت، حقاىق را به بهترىن شکل بىان مى‌فرمودند؛ اما با اىشان سر جنگ داشتند و پىامبر خدا را به بىان اباطىل و ﴿أَسَاطىرُ الأَوَّلىنِ﴾([11]) متهم مى­کردند و ىا نسبت ساحر و شاعر به اىشان مى­دادند و مى­گفتند که وحدت آن­ها را بر هم زده است! عمرو عاص در سفر به حبشه به همىن نکته اشاره کرده است.

در مجموع من خودم را مبرّا از اشکال و نقص نمى­دانم و اگر اىراد به شخص بنده باشد استقبال مى­کنم.

اما نسبت به طرح حقاىق، باىد بگوىم اىن وظىفه­ى ما است و باىد مطرح کنىم و انتظار هم ندارىم که همه، راضى و خشنود باشند؛ هر چند که ما حقاىق را به بهترىن و زىباترىن روش ممکن بىان مى­کنىم. قطعاً ما از نظر روش ارائه­ى حق، بهتر از پىامبر و ائمه طاهرىن علىهم السلام نىستىم. در عىن حال مى بىنىم که در هىچ زمانى، همگان از آن­ها راضى نشدند.

وظىفه­ى ما اىن است که بر اساس ضوابطى که پىامبر و اهل بىت علىهم السلام فرموده­اند حقىقت را مطرح کنىم و البته اىن را نىز مى­دانىم که همىشه عده­اى هستند که مى­گوىند: ما اشتباه مى­کنىم، ما فراموش مى‌کنىم، ما خراب­کار هستىم، ما موجب تفرقه­ هستىم، ما مخالف وحدت مى­باشىم و... . اىن مسأله همىشه بوده و هست. حتى اگر در نهاىت ادب سخن بگوىىم و رفتار کنىم باز هم تا وقتى با آن­ها همراه نشوىم و کوتاه نىاىىم، دست­بردار نىستند.

[غربت حق]

بنابراىن انتظار ما همىن است و انتظار شما امامت­پژوهان هم باىد همىن باشد. ىقىن داشته باشىد به اخلاص شما خدشه وارد مى­کنند، به روش شما اشکال مى­گىرند و مى­گوىند که شما طبق حکمت و مصلحت عمل نمى‌کنىد. بله؛ حق اىن چنىن است و در واقع، اىن غربت حق است. آىا در زمان حکومت حضرت امىر المؤمنىن على علىه السلام کسى بود که بتواند بهتر از اىشان، حق را بىان کند؟! به واقع کسى نبود که بهتر از آن حضرت و پىامبر علىهم السلام حق را بگوىد؛ ولى در عىن حال آن حضرات متهم شدند. پس نباىد دست از کار بکشىم؛ بلکه باىد سخت تلاش کنىم. نباىد انتظار داشته باشىم همه از ما راضى باشند. باىد بدانىم که عده­ى بسىارى، از بىان حق و حقىقت زىان مى­بىنند و در نتىجه ما را متهم به بطلان و گمراهى مى­کنند.

[علت­های جنگ علیه شیعیان]

پرسش: شما به عنوان کسى که همىشه دغدغه­ى مرزبانى از حرىم مذهب حقه­ى تشىع را داشته­اىد، براى ما و خوانندگان اىن مجله بفرماىىد که در حال حاضر چه تهاجماتى جهان تشىع را تهدىد مى­کند و از بىن اىن تهاجمات کدام هجمه را خطرناک­تر مى­دانىد؟

پاسخ: ما شىعىان از جهات مختلف مورد هجوم و حمله هستىم. از ىک سو مذاهب فکرى و طرفداران آن­ها با ما دشمنى دارند. علت اىن دشمنى اىن است که توان مقابله­ى فکرى و علمى با ما را ندارند و به همىن دلىل به تهمت زدن روى مى­آورند و با فحش، تکفىر، جنگ تبلىغاتى و تحرىک احساسات، جوانان خود را از ما دور مى­کنند؛ ىعنى با تعصّب و اىجاد تشنج از ما فاصله مى­گىرند، نه با گفت و گوى علمى و دلىل.

از سوىى دىگر، دشمنان همىشگى شىعه، حکام و ثروتمندان و هوس‌رانانِ دنىاطلب جامعه هستند و چون فرهنگ شىعه، رفتار و افکار آن­ها را نادرست مى­داند، آن­ها شىعه را در مقابل خود و سدّ راه خود مى­دانند و نمى­توانند وجود شىعه را تحمل کنند. به همىن دلىل به شکل­هاى مختلف و با تمام توان با شىعه مى­جنگند. با روش­هاىى مانند جنگ تبلىغاتى، محاصره­ى اقتصادى، تحرىم، منزوى ساختن، زندانى کردن، جنگ نظامى، کشتن، آواره کردن، دور کردن از مجامع علمى جهانى براى قرار دادن اىنگونه مجامع در مسىر دل‌خواه خودشان و... .

بنابراىن نه حاکمان، نه ارباب مذاهب و نه دنىاطلبان هىچ­ىک، ما را تحمل نمى­کنند؛ چون ما اهل مدارا با کسى نىستىم([12]).

[حاکمان در دیدگاه شیعه و غیر شیعه]

مثلاً اگر حاکمى مرتکب عملى خلاف شرىعت شود، بر خود واجب مى­دانىم او را نهى از منکر کنىم؛ در حالى­که غىر شىعه چنىن روشى ندارند و معتقدند ما در هر صورت پىرو دستورات حاکم هستىم و اگر حاکم نسبت به مسأله­اى راضى باشد ما هم راضى هستىم و اگر غضب کند ما هم غضبناک مى­شوىم. آن­ها مى­گوىند: «همراه حاکم باش هر چند بر پشت تو تازىانه بزند ىا اموالت را غصب کند». حاکم در دىدگاه غىر شىعه، ساىه­ى خدا بر روى زمىن است. خدا است که حاکم را سرکار آورده؛ اما شىعه چنىن نىست. به همىن دلىل حاکمان، شىعه را خطرى براى خود مى­دانند و ما همىشه مورد هجمه­هاى مختلف هستىم؛ چون تحمل ما براى آن­ها سخت است.

اعتقاد من اىن است که باىد تحمل کنىم و به راه خود ادامه دهىم. اگر بخواهىم مسلمان واقعى باشىم نباىد آرام بگىرىم؛ بلکه باىد اىن رنج، سختى و بلا را تحمل کنىم تا زمانى که امام عصر ظهور کنند.

پرسش: مطالعه­ى کتاب «طرىق الحق» حضرت عالى، انسان را به ىاد کتاب «المراجعات» تألىف مرحوم سىد شرف الدىن و زىباىى­هاى اخلاقى اىشان در بحث و مناظره مى­اندازد. در مورد اخلاق اصىل شىعى در مناظره نکاتى بفرماىىد.

پاسخ: من روش جدىدى را به کار نگرفته­ام. اىن، روش دىرىن علماى شىعه بوده است. شما روش سىد شرف الدىن در مناظره با شىخ سلىم بُشرى را ببىنىد، ىا بحث­هاى علامه با ابن تىمىه و دىگران را. در طول تارىخ اىن روش ما بوده است و حتى در مناظرات اصحاب ائمه علىهم السلام نىز همىن روش دىده مى­شود.

[دوستی­های عجیب در تاریخ]

نکته­ى عجىبى که در تارىخ به آن برخوردم و در کتاب «خوارج» به آن اشاره کرده­ام اىن است که گاهى بىن دشمن­ترىن دشمنان اهل بىت علىهم السلام و ثابت­قدم­ترىن شىعىانِ اىشان، دوستى­هاى عجىبى دىده مى­شود که اىن حاکى از عقلانىت بالا و اخلاق مترقّى شىعه است. دوستى­هاىى وجود دارد که موجب مى­شد تا سال­ها با نرمى و آرامش در کنار هم زندگى کنند. اىن رابطه را چگونه مى­شود تفسىر کرد؟! اىن عقلانىت به خاطر محاسنى است که در فرهنگ شىعى ىافت مى­شود و آن‌ها چنىن خصوصىتى ندارند.

«ابن ابى الحدىد» هم که سنى متعصبى است چنىن نظرى دارد. وى در سخنى عجىب مى‌گوىد: على علىه السلام خودش مردى خوش­خُلق، نرم­خو و ... بود و اىن خصوصىت او در شىعىانش هم تا امروز باقى مانده است ىعنى قرن هفتم؛ ولى طرف دیگر درشت­خو، بداخلاق و... بود و همىن خصوصىات در پىروانش نىز تا امروز باقى مانده است([13]).

البته اىن ارتباط و دوستى به اىن معنا نىست که شىعه دست از عقىده‌اش بر مى­داشته است؛ بلکه به معناى مدارا در تعامل با دشمن است که موجب جذب دشمن و سىطره بر سوء خلق او مى­شود. لازم است در مورد اىن نوع رابطه و نمونه­هاى آن تحقىق بىشترى صورت گىرد.

بنابراىن، روش علما و بزرگان شىعه از ابتدا تا امروز مبتنى بر حکمت، موعظه­ى حسنه و خوش­خُلقى بوده است و در حقىقت من کار تازه­اى در اىن زمىنه انجام نداده­ام.

[معنای ارجاع متشابه به محکم در سنت]

پرسش: جناب عالى در پاىان کتاب «لست بفوق أن أخطئ من کلام على علىه السلام» پس از پاسخ کامل به اىن شبهه، از اصل ارجاع اىن کلام امام به محکماتِ رواىات نىز کمک گرفته­اىد. در مورد اىن روش در پاسخ‌گوىى به شبهات توضىح بفرماىىد.

پاسخ: در پاسخ به اىن سؤال به نکته­اى بسىار زىبا از تارىخ اشاره مى­کنم:

رواىاتى دارىم که در آن­ها شىعىان، اعتقادات و دىن خود را به ائمه علىهم السلام عرضه مى­کرده­اند؛ ىعنى به امام مراجعه و عرض مى‌کردند: سىدى و مولاى! من معتقدم که چنىن و چنان؛ بفرماىىد آىا صحىح است ىا خىر؟ در ىکى از اىن رواىات، شخصی خدمت امام رسىد و عقاىدش را نسبت به توحىد، نبوت، امامت و ساىر موارد عرضه کرد. کسى آنجا حضور داشت که جزئىات عقاىد را نمى­دانست. به امام عرض کرد: سىدى و مولاى! من اىن جزئىات را نمى­دانم و نمى­توانم بىان کنم؛ ولى به آنچه على ابن ابى طالب علىه السلام به آن معتقد بود اعتقاد دارم. امام فرمودند: همىن کفاىت مى­کند.

ما نىز باىد از همىن روش ساده و بسىط کمک بگىرىم. ائمه علىهم السلام و قرآن اصول و ضوابطى را براى ما ترسىم کرده­اند که ما باىد با تکىه به آن اصول و ضوابط در مقابل شبهات باىستىم. معناى ارجاع متشابه به محکم همىن است که مثلاً بدانى پىامبر صلّى الله علىه و آله و سلم معصوم است؛ اما پاسخ شبهه­ى ابتداى سوره تحرىم چىست؟ سؤالى است که باىد با تحقىق و بررسى به جواب آن برسىم؛ اما از همىن ابتدا ىقىن دارىم که عصمت پىامبر صلّى الله علىه و آله و سلم اصلى محکم و خدشه­ناپذىر است.

[ثبات قدم بر اصول در عین حرکت برای پاسخ به شبهات]

ما باىد اىن روش را به مردم بىاموزىم تا هر وقت با شبهه­هاىى رو به رو شدند اىمان خود را حفظ کنند. باىد به خودمان فرصت بدهىم تا جواب را بىابىم. خداوند هم اىن فرصت را به ما داده است. باىد بر اصول، ثابت­قدم بمانىم و در عىن حال براى ىافتن جوابِ شبهه اقدام کنىم. اگر اىن روش را آموزش ندهىم دشمن، افراد غافل و بى توجه را شکار کرده و به عقىده و دىن خود نزدىک خواهد کرد.

چرا ما اىن روش را به جوانانمان آموزش نمى­دهىم؟!

 [تولد علمی دوباره‌ی علامه]

پرسش: قبلاً فرموده بودىد که کتاب ارزشمندى را در موضوع اسرائىلىات در دست تألىف دارىد. ما و خوانندگان ماىلىم اخبار خوشى در مورد اىن کتاب و ساىر آثار در دست تألىف و آماده­ى چاپ شما داشته باشىم .

پاسخ: در طول اىن مدت، مشغول تکمىل کتاب «الصحىح من سىرة الإمام على علىه السلام» بوده­ام. تا جلد پنجاهم آن را به پاىان رسانده­ام که با فهرست­هاىش شاىد تا پنجاه و چهار ىا پنجاه و پنج جلد هم برسد. در مورد اسرائىلىات هم باىد بگوىم نتىجه­ى آن تحقىقات متأسفانه در حملات اسرائىل از بىن رفت و من در واقع شش سال قبل دوباره متولد شدم!



([1]) فصلنامه­ى امامت­پژوهى، شماره­ى 6، 25/10/1391، ص 5 ـ 26.

لازم به ذکر است بخشی از اين مصاحبه در كتاب مختصر مفيد ج 16 ص 261 منتشر شده است که به صورت آزاد توسط مجله‎‌ی مزبور از متن عربی آن ترجمه ‌شده است و به طور کلی قابل قبول است. همچنین در چند مورد به نواقصی برخوردیم که در متن عربی موجود بود و آن‌ها را ترجمه و تکمیل نمودیم.

([2]) «إِنَّ النَّاسَ لَوْ عَلِمُوا مَحَاسِنَ كَلَامِنَا لَاتَّبَعُونَا» (عىون أخبار الرضا علىه السلام: ج 1، ص 307).

([3]) درآمدی بر سیره‌ی نبوی كه همان جلد اول «الصحیح من سیرة النبی الأعظم صلّی الله علیه وآله می‌باشد.

([4]) ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دیناً﴾ (سوره‌ی مائده: آیه‌ی 3).

([5]) ﴿يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ﴾ (سوره‌ی مائده: آیه‌ی67).

([6]) سوره­ى طه؛ آىه­ى 121.

([7]) اخيراً علامه كتابی را در این باره با عنوان «براءة آدم علیه السلام حقیقة قرآنیة » به رشته‌ی تحریر در آورده که منتشر شده و به این قبیل شبهات پاسخ دادند.

([8]) سوره­ى بقره: آىه­ى 247.

([9]) سوره­ى بقره: آىه­ى 120.

([10]) یهود و نصاری.

([11]) سوره‌ی أنعام: آیه‌ی 128.

([12]) مقصود این است که در مورد دین با کسی تعارف نداریم؛ و در چند صفحه‌ی بعد خواهد آمد که شیعه اهل مدارا است.

([13]) ر . ک: شرح نهج البلاغة ابن ابی الحديد: ج 1، ص 25 و 26.