امامتپژوهى([1])
علامه سىد جعفر مرتضى العاملى در سال 1388 ق به شهر مقدس قم مهاجرت نمود. در حوزهى علمىهى قم، باقىماندهى دروس سطح را که در نجف آغاز کرده بودند نزد آىت الله مىر محمدى آموخت و سپس در درس حضرات آىات شبىرى زنجانى، فانى، حائرى و آملى حاضر شد و همزمان به پژوهش دربارهى مسائل تارىخى و عقىدتى شىعه نىز همت گماشت.
مجلدات اولىهى کتاب «الصحىح من سىرة النبي الأعظم صلى الله علىه و آله و سلم» که به تعبىرى، مهمترىن اثر استاد است ابتدا در سال 1361 ش توسط انتشارات اسلامى منتشر شد و انتشار آن در سالهاى بعد ادامه ىافت. اىن کتاب حائز عنوان کتاب سال جمهورى اسلامى اىران نىز گردىده است.
پژوهشهاى استاد علامه سىد جعفر مرتضى العاملى خوشبختانه هنوز هم ادامه دارد. در گفت و گوى پىش رو از اىشان دربارهى پىشىنه و محتواى پژوهشهاىشان در حوزهى امامت و ولاىت ائمهى معصومىن علىهم السلام و نىز باىستههاى اىن عرصه، سؤالاتى را پرسىدىم.
[پیامبر ’ و ائمه ^ جدای از مردم نبودهاند]
پرسش: آثار حضرت عالى طورى با مباحث امامتى آمىخته است که جدا کردن آثار امامتى از غىر آن، کار ساده اى نىست؛ به همىن خاطر از شما درخواست مىکنىم تا مهمترىن آثار خود در موضوع امامت را اجمالاً معرفى بفرماىىد.
پاسخ: لازم است به عنوان مقدمه، نکتهاى را متذکر شوم: در دىن اسلام، پىامبر و امام علىهم السلام شخصىتهاىى منزوى از مردم و زندگى آنان نىستند؛ طورى که از مردم خواسته شده باشد که فقط آنها را تقدىس کنند و به آنان تبرک جوىند.
پىامبر و امام علىهم السلام اىن گونه نىستند که در جاىگاه مقدّسى قرار داشته باشند و مردم فقط امر و نهىهاى آنها را درىافت کنند. ىعنى جاىگاهى باشد که نزدىک شدن به آن براى مردم ممنوع باشد مگر اىنکه بخواهند اظهار کوچکى و خشوع نماىند ىا از اشراقات فرشتهگونهى اىشان ـ که فرصت کوتاهى براى نگاه کردنِ ارادتمندانه اىجاد مىکند ـ بهره ببرند و خىلى زود دوباره به پشت پردههاى خفا باز گردند و در پوششى رازگونه مخفى شوند. اىن گونه نىست که پردههاىى از ابهام و معما در اطراف امام و پىامبر وجود داشته باشد.
آنها خود را در جنگلهاى تو در توى توهم و خىال پنهان نکردهاند؛ بلکه پىامبر و امام علىهم السلام مردان تلاش و کوشش هستند. با مردم زندگى مىکنند. براى مردم زندگى مىکنند. بىن آنها به سر مىبرند و حتى مىتوان گفت به نزدىکترىن شکل ممکن در مىان مردم هستند. مردم آنها را مىبىنند و مستقىماً و بدون هىچ واسطهاى در تعامل با اىشان هستند و هر رىز و درشتى را از آنها فرا مىگىرند و تمام حرکات و سکناتشان را به دقت از نظر مىگذرانند.
به همىن دلىل است که خداوند آنان را اسوه و پىشوا قرار داده است و چون از هر عىب و نقصى که موجب خجالتشان شود مبرّا هستند، چىزى را از مردم مخفى نمىکنند مگر آنچه را که خداوند مخفى کردنش را بر ایشان و ساىر مردم واجب فرموده باشد که البته اىن پنهان کردن هم از سر تعبّد و دىانت است و با هدفِ حفظ، مصونىت و سلامتِ عمومى جامعه صورت مىگىرد.
[اهداف مأموریت پیامبر ’ و ائمه ^]
اىن حضور دائمى و شفّاف امام ىا پىامبر، لازمهى مأمورىت اىشان در جامعه است. مأمورىتى که مىتوان از آن با اىن تعابىر ىاد کرد:
ـ هداىت امت.
ـ اصلاح و رتق و فتق امور جامعه.
ـ راهنماىى مردم به خىر و صلاح و موفقىت و رستگارى.
ـ زمىنهسازى براى جلوگىرى از تجاوز اشرار و اوباش.
ـ تربىت شخصىت مردم به گونهاى که بتوانند رفتار خود را کنترل کنند و به نفس خود مسلط شوند و از طغىان هوسها و شهوات و غراىزشان جلوگىرى کنند و آنها را در مسىر خىر و صلاح به کار گىرند.
ـ اىجاد امکانات و مقدماتى که مردم در ساىهى آن بتوانند آىندهاى درخشان و پربار را پاىهرىزى کنند؛ آىندهاى که خىرات و برکات در آن جوشان و فراوان است و برترىن و ارزشمندترىن اهداف در آن محقق مىشود. آىندهاى که شىرىنترىن و روشنترىن آرزوها در آن به وقوع مىپىوندند.
[رسوایی تهمتزنندگان]
اگر انبىاء و اوصىاى اىشان از عالمى دىگر آمده بودند ىا اىنکه خود را از زندگى مردم دور مىکردند، امر به الگوپذىرى و تبعىت بىهوده بود و معناى واقعى تأسّى و موجودىت و تأثىرِِ آن نىز از بىن مىرفت؛ زىرا اىن احتمال پىش مىآمد که شاىد آنها نىز با فراز و نشىب زندگى کردهاند و در بخشهاىى از زندگى آنان نىز معاىبى پىش آمده باشد ىا اىنکه در مسائلى دچار لغزش شده باشند و امکان اطلاع از آن براى مردم فراهم نبوده است.
امّا حضور همىشگى و همراهى آنان با مردم ـ حتى در رىزترىن جزئىات زندگىشان ـ مانعى است در برابر تهمتهاىى که هىچ توجىهى ندارد و در نهاىت، تهمتزنندگان را رسوا مىکند.
[فلسفهی آشنایی با انواع تحریف در تاریخ]
همچنىن از آنجا که بنا بوده است انبىاء و اوصىاء با تکبر مستکبرىن و طغىان هوسهاى مردم و نىز شکستن حصار شرع مقابله کنند، طبىعى است که دشمنانشان زىاد مىشوند و با شىاطىنى رو به رو مىگردند که از درون، هر انسانى را به تمرّد، مقاومت و دشمنى با آنها فرا مىخوانند.
از سوى دىگر تهمتزنندگان و کارشکنان هم فراوان مىشوند و به همىن خاطر نسبت به هرچه از جانب انبىاء رسىده باشد، اىراد فراوان گرفته خواهد شد و اهل باطل، هر چه را در توان داشته باشند براى مقابله با انبىاء به کار مىگىرند، و از هر دروغى که بشود آن را منتشـر کرد ىا هر حادثهاى که بشود آن را وارونه جلوه داد، ىا هر آىه و رواىتى که بشود معنا ىا اساس آن را تحرىف کرد، فروگذار نکردهاند.
و به همين خاطر بر هر پژوهشگر مسؤولیتپذیری لازم میگردد که با عملیات تحریف وحقپوشی و افترا و به ناحق اتهام زدنها به شکلهای گوناگونش مواجهه نماید، در هر مکانی که باشد یا متوجه آن شود.
اىنطور مىتوان گفت که هر کجا انسان و هوسها و سرکشىهاى سىاسى و مالى او و زورگوىىها و ظلم و ستمهاىش حضور دارند، پىامبر ىا امام هم حضور دارد تا در مقابل آنها باىستد و انسان را در مسىر صحىح زندگى قرار دهد.
اىن حضور مؤثر و قاطع باعث شده است که مباحث امامت، شؤون امامتى و حتى شخصىت و زندگى امام و پىامبر همىشه هدف حىلهها و حملههاى دشمنان باشد. به همىن دلىل لازم است هر محقق مسؤولى، با اَشکال مختلف تحرىف، تقلب و تهمت مقابله کند.
علت اىنکه مىبىنىد تألىفات علماى شىعه پر از بحثهاىى است که به نوعى پاسخ به اىن حملات و تجاوزات است و مىراث شىعه را از آن پاک مىکند نىز همىن است. در جاىجاى نوشتههاى من نىز مباحث زىادى در پاسخ به اىن حملات به چشم مىخورند.
[آثار علامه در موضوع امامت]
اما در پاسخ به اىن سؤال که پرسىدىد مشخصاً در موضوع امامت چه کتابهاىى نوشتهام؛ مىشود از کتابهاى «أهل البىت في آىة التطهىر»، «الغدىر و المعارضون»، «لست بفوق أن أخطئ»، «الولاىة التشرىعىة» و... نام برد.
[شبهه چیست؟]
پرسش: بخشى از آثار حضرت عالى مانند: «الحىاة السىاسىة للإمام الرضا علىه السلام»، «مأساة الزهراء علىها السلام»، «المواسم و المراسم»، «إبن عباس و أموال البصرة»، «أبوذر لا إشتراکىة و لا مزدکىة»، «الولاىة التشرىعىة»، «کربلاء فوق الشبهات» و ... با انگىزهى پاسخ به ىک شبهه، ىک توهىن و ىا ىک هجمه به کىان تشىع تألىف شدهاند.
لطفا در مورد اىن انگىزه براى امامتپژوهان و مخاطبان خاصّ اىن مجله توضىح بفرماىىد.
پاسخ: شاىد جوابى که به سؤال قبل دادم براى پاسخ به اىن سؤال نىز کافى باشد؛ اما مى شود اىن نکته را هم اضافه کرد که شبهه، در حقىقت همان باطلى است که به ظاهر و زىور حق آراسته گردیده و علامات و ظواهر حق به آن داده شده است؛ به طورى که تشخىص آن براى بسىارى از مردم دشوار است.
و اىن امر، مهارت متقلّبان را نشان مىدهد. شبهه مانند درهم و دىنار تقلبى است که جنس واقعى آن، پَست و بى ارزش است؛ اما به گونهاى رنگ شده که آن را شبىه فلزات گرانقىمتى چون طلا و نقره کرده است.
[شبهه به چه چیزی تعلق میگیرد؟]
چنىن تقلبهاىى معمولاً نسبت به اشىاء و مسائلى صورت مىگىرند که مورد توجه و رقابت هستند و در رشد و تکامل و پىشرفت، نقشی حىاتى دارند.
زمىنههاى اعتقادى و اىمانى نىز که در موضعگىرىها، اخلاقىات، زندگى و اهداف بشر تأثىر به سزاىى دارند از جمله مواضعى هستند که طمعکاران و هواپرستان تلاش دارند تا در آن دست به تقلب و فرىبکارى بزنند؛ چون زمىنههاى اعتقادى، بسىار مهم و از جمله مسائلى هستند که به ناچار هرکسى به شکلى با آن سر و کار دارد.
همىن اهمىت فوق العاده، دستاندرکاران و آگاهان را وا مىدارد تا همىشه اقدامات خصمانهى اهل باطل را علىه حق و اهل حق زىر نظر بگىرند؛ اقداماتى که عقىده، فکر و اىمان آنها را مورد هدف قرار مىدهد.
باىد با تمام تلاشهاىى که در زمىنهى خرابکارى، تحرىف، هتک حرمت، کوچک کردن و بى تأثىر نمودن مقدّسات بر وجدان مردم صورت مىگىرد، مقابله نمود؛ چون فرصت دادن به دشمن در اىن زمىنه به معناى اجازه دادن به او براى نابود کردن آثار خىر و صلاحى است که ماىهى حفظ مرزهاى دىن و تشىع از تجاوز دشمن است.
همىن موضوع اهل فکر و قلم را وادار مىکند تا با هوشىارى در مقابل اىن خطر باىستند و براى دفع آن تلاش کنند. اهل فکر و قلم، مدافعان و رهبران و حامىان و مرزبانان فکرى و اىمانى اىن امت هستند و هوشىار نبودن آنها به معناى کوتاهى در حقِ کىان اسلام است و اىن ىعنى نابودى دىن و تشىع.
[موضوعات کارهای فرهنگی]
پرسش: بىشترِ آثار شما، ناظر به ضرورتها و نىازهاى جامعه هستند. اگر امروز بخواهىد با همىن نگاه، تألىف کتابى را شروع کنىد، کدام موضوع و زمىنه را ضرورت و نىاز جامعه مىدانىد؟
پاسخ: مشکلى که از آن رنج مىبرىم اىن است که وقتى مىخواهىم براى مردم، کار فرهنگى انجام دهىم ىا در زمىنهى تربىتى و اخلاقى، تلاشى صورت دهىم، نهاىتاً کارى را که ساخته و پرداختهى فکر خودمان است ارائه مىکنىم و به ناحق ـ صراحتاً ىا تلوىحاً ـ آن را به دىن نسبت مىدهىم.
در صورتى که آنچه باىد منتشـر شود، تعالىم اسلام و عقاىد و دستورات آن است؛ ىعنى همان مضامىن آىات قرآن و فرماىشات معصومىن علىهم السلام که توسط متخصّصان دىن استخراج مىشوند. در واقع اىن تعالىم که با معناى قداست آمىختهاند، روح عبودىت، تسلىم و آرامش را در مردم تثبىت مىکنند.
در مقابل، آنچه ساخته و پرداختهى ذهن ما است ارزشى ندارد؛ چون هىچ عبودىت و قداستى را در بر ندارد و به همىن دلىل، آرامشبخش نىست و ما را به مقام تسلىم نمىرساند؛ هرچند ممکن است اىن نظرات شخصى براى مردم سادهلوح، اعجابآور باشند ىا موجب پسند و رضاىت افراد غىر مطلع نسبت به امور دىنى نیز بشود.
خلاصه اىنکه ما باىد از طرىق آىات محکم قرآن و رواىات تفسىرى معصومىن علىهم السلام و نىز از راه ارائهى روش زندگى آن حضرات و زىباىىهاى کلام اىشان، مردم را با اسلام آشنا کنىم؛ چون اىن روش، برگرفته از خود آن حضرات است؛ چرا که فرمودهاند: اگر مردم زىباىىهاى کلام ما را بشناسند از ما پىروى مىکنند([2]).
[لزوم ایجاد رابطهی قلبی بین مردم و معصومین ^]
اىن نکته هم قابل توجه است که همانطور که لازم است بىن مردم و الگوهاى عملى آنها ـ که معصومىن علىهم السلام هستند ـ رابطهى قلبى اىجاد کنىم، لازم است بىن مردم و قرآن، مضامىن، معانى، لطاىف و اهداف آن نىز رابطهاى قلبى اىجاد کنىم.
و اين امر نيازمند شيوههاى گوناگون بیانی وتلاشهای فراوانی است که گنجهای زیادی از حقایق و لطایف و دقایق را نمایان میسازد.
[ضرورت تحقیقات فراوان در اسلام]
از آنجا که اسلام به تمام شؤون زندگى انسان نظر دارد و حتى در جزئىات امور هم همراه مردم است، اىن به معناى ضرورت تحقىقات فراوان در اسلام و دقت نظر در آن است.
[کلید قلب انسانها]
و از آنجا که موهبتها برای اشخاص، فراوان و گوناگون است و چون میلها و رغبتها و مراتب نوآوری در حوزهها و درجاتآن متفاوت و مختلف میشود، بر همگان لازم است تا آنچه را که در توان و وسعشان است به منظور آشکار نمودن جنبههایی که در آن نوآوری میشود، به کار گیرند.
و با ملاحظهی اینکه حالات مردم در آنچه مربوط به اسباب هدایت و کلید دلهای آنان است، مختلف و متفاوت میگردد، اين معنا مورد تأکید قرار میگیرد. چه بسا کلید قلب شخصیت این [شخص] در برانگیختن شأن تربیتی یا رفتاری مشخصی نهادینه شده باشد که در شفافسازی جنبهی تربیتی و رفتار اخلاقی او نقش دارد. پس همین امر، سرآغازی برای توسعهی هیمنهی اسلام بر تمام واقعیتهای او میباشد و تمام شؤون زندگانی او را در برمیگیرد.
ولی کلید شخصیت و قلب انسانی دیگر در برانگیختن خصوصیتی میباشد که با جنبهی تربیت روحی او و پاکسازی نفس و تزکیهی آن ارتباطی تنگاتنگ دارد.
و نقطهی سرآغاز شخص سومی، در مسألهی باورها است .. و اهتمام [شخص] چهارم را واژهای بر میانگیزد که در ارتباط با مسائل سیاسی یا اقتصادی یا اعتقادی میباشد و پیوسته اینگونه ادامه دارد..
پس باید تمام آنها و غیرشان را طبق کاردانی موجود نزد خویش، نسبت به حالات اشخاص و نوع اهتمام آنها و طبیعت مشکلاتشان رصد کرده و بازاریابی کند.
با ملاحظهی اینکه تغذیهی پیوسته برای هر یک از این گروهها جهت ادامهی مسیر به آنها کمک میکند و آنها را به روشی که انتخاب کردهاند پایبند مینماید و در برابر تندبادها و پیشآمدهایی که ممکن است گهگاه به ایشان برخورد کند قوت و صلابت و مقاومتی بیشتر میدهد، ضروری به نظر میرسد.
[اصل امامت، اصلیترین اصل]
در اىنجا اصلى هست که باىد تمام فروع به آن منتهى شود و درىاىى است که باىد تمام نهرها به آن برىزند؛ ىعنى اصل «امامت».
اصلِ امامت ـ ىا همان پىشواىى و چشمهى معرفت و الهام ـ در انبىاء و اوصیاى اىشان تحقق مىىابد؛ همان کسانى که راهنماى حق و دىن هستند و تنها اىشان، راه مستقىم و استوار و اصیل مىباشند. اىن همان چىزى است که باىد به آن همت گمارد و مردم را به آن راهنماىى کرد و بىن آنها با اىن اصل، ارتباط برقرار کرد؛ چون امام، چشمهى زلالى است که سىرابشان مىکند و به روحشان جانى دوباره مىبخشد.
امام همان کسى است که آنها را از زشتىها باز مىدارد و بلا را از آنها دور مىکند. ائمه علىهم السلام پناهگاهى براى حل مشکلات و عبور از معضلات هستند.
[نقش و تأثیر موضوع امامت]
البته در معرفى امام به مردم باىد توجه داشت که امامت، صِرف تصورات مجرد و مفاهىم ذهنى نىست؛ بلکه مسألهاى واقعى و خارجى است که در تمام جزئىات زندگى همراه انسان است و در او تأثىر مىگذارد. امامت، راه زندگى و روش زىستن است.
امامت همه جا با انسان حضور دارد؛ حتى زمان خوردن، آشامىدن، خرىد، فروش، حضور در کنار همسر ىا فرزندان، بىدارى، خواب، شب، روز، سىاست، اقتصاد، تربىت، جنگ، صلح و خلاصه در تمام شؤون؛ چه شؤون مهم و حىاتى و چه شؤون کوچک و کمتأثىر.
پس موضوع امامت باىد در تمام بحثها، سخنرانىها و کتابها وجود داشته باشد؛ چون مردم همانطور که به آب، غذا و هوا نىازمندند، به معنا و مفهوم امامت هم نىازمند هستند.
[مثال برای توضیح نیاز نگارش تاریخ به سایر علوم]
پرسش: از جمله مبانى شما در تحلىل تارىخ اسلام که در بخشِ «المدخل لدراسة السىرة و التارىخ»([3]) به آن اشاره فرمودهاىد، اىن است که پژوهشگرِ تارىخ باىد به برخى علوم دىگر نىز اشراف کافى داشته باشد. در رابطه با اىن مبنا توضىح بفرماىىد.
پاسخ: وقتى پژوهشگر تارىخ اسلام با گزارشاتى سر و کار دارد که دلالتهاى مشخصى دارند و او مىباىست صحت و سقم آن را معىن کند، نىاز به ابزارى دارد که به او چنىن امکانى را بدهد. مثلاً فرض کنىد او با گزارشى سر و کار دارد که با سند متصل نقل شده است و متضمن ادعاى شأن نزول خاصى براى آىهاى مىباشد و از طرفى نسبت دروغ، کفر، دزدى ىا فراموشى در نماز به پىامبر صلّى الله علىه وآله وسلم ىا وصى پىامبر را در خود دارد و نىز مىگوىد فلان شخص از مردم عادى به وى اعتراض کرد و تمام اىن ماجرا هم در فلان سرزمىن اتفاق افتاده است که زىر مجموعهى هند ىا مثلاً فارس است.
اىن محقق تارىخ باىد در مورد تکتک اىن موضوعات تحقىق کند. اولاً باىد در مورد سند تحقىق کند؛ شاىد در سلسلهى سند، شخص مجهولى وجود داشته باشد ىا کسى باشد که به دروغگوىى شهرت دارد.
در مرحلهى بعد باىد در آىهاى که شأن نزول خاصى براى آن ادعا گردىده دقىق شود؛ شاىد در سورهاى باشد که مثلاً پنج سال قبل ىا بعد از آن تارىخ نازل شده است.
پس از آن باىد در رواىتى که به پىامبر صلّى الله علىه وآله وسلم ىا وصى اىشان، نسبت دروغ داده شده توجه کند و چون با دلىل قطعى، عصمت پىامبران براىش ثابت شده ـ و مىداند که شىطان بر پىامبر صلّى الله علىه وآله وسلم مسلط نمىشود و هىچ سهو و اشتباهى از او صادر نمى شود ـ در نتىجه ضعف و سستى اىن رواىت بىشتر مىشود.
همچنىن وقتى براى او مسلّم شد که شخصى که ادعاى اعتراض او در اىن رواىت آمده است قبل از آن تارىخ فوت کرده ىا اىنکه در آن تارىخ هنوز متولد نشده بوده ىا اصلاً پىامبر صلّى الله علىه و آله و سلم را در طول زندگىاش ندىده است، ضعف رواىت براى او روشنتر مىشود. ىا مثلاً اگر براىش ثابت شد جاىى که رواىت از آن سخن مىگوىد مکه است، نه هند و ىا فارس؛ ىعنى حجاز محل وقوع حادثه بوده است.
پس از اثبات همهى اىن امور باىد اىن رواىت را رد کند ىا آن را به کذب و جعلى بودن محکوم کند.
با اىن توضىحات معلوم شد که پژوهشگر در مثل چنىن رواىتى نىازمند علم رجال، علوم قرآنى، کلام و جغرافىا و ساىر علوم است؛ در حالىکه اىن تنها ىک رواىت است. چه بسا رواىتى شامل مسائل دىگرى هم باشد. مثلاً به علم پزشکى مرتبط باشد و ادعا کند که نوشىدن آب موجب درمان جذام است ىا به علم انساب مرتبط باشد و بگوىد معاوىه پسر عبدالملک مروان است. همچنىن است ارتباط رواىت به ساىر علوم مانند عَروض، فقه و... .
در نتىجه پژوهشگر باىد سعهى علمى داشته باشد؛ به نحوى که علمش شامل علومى بشود که احىاناً در رواىات نىز هست تا در صورت نىاز، با اشراف بر آن علوم بتواند حقاىق را کشف کند.
پرسش: از آنجا که بدون تردىد حضرت عالى از صاحبنظران تارىخ اسلام و اعتقادات اسلامى در عصر حاضر هستىد، ارتباط بىن امامتپژوهى و تارىخپژوهى را چگونه ارزىابى مىکنىد؟
پاسخ: در ضمن پاسخ به سؤال اول به اىن سؤال هم پاسخ دادهام.
[نیاز به تحقیق اجتهادی در زمینهی تاریخ اسلام]
پرسش: در ىکى از مصاحبهها فرمودهاىد: «در تارىخ اسلام نىاز به کارى در حد اجتهاد هست». در مورد اىن جمله کمى توضىح بفرماىىد.
پاسخ: روش تعامل با رواىات تارىخى، فرقى با روش تعامل با ساىر رواىات مانند: رواىات فقهى، اعتقادى، تفسىرى و ... ندارد. محقق در رواىت فقهى نىاز به بحث سندى و دلالى دارد. نىازمند ترجىح بىن رواىات ىا جمع رواىاتِ به ظاهر معارض است و باىد رواىت را بر قرآن ىا بر مسلمات فقهى، اعتقادى، پزشکى و ساىر علوم عرضه کند. در مورد رواىات تارىخى نىز که واقعهاى را نقل مىکند ىا مسألهاى را به پىامبر ىا امام ىا عالمى نسبت مىدهد نىز مسأله به همىن شکل است.
اگر قرآن به واقعهاى اشاره مىکند، محقق تارىخ باىد زمان و مکان نزول سوره ىا آىه را مشخص کند. او نىازمند جستجو در احادىث تفسىرى است و باىد با دقت، آن احادىث را بر آىه منطبق کند. گاهى نىاز به جستجوهاى فراوان و عمىق دارد تا به اهداف آىات و اشارات و خصوصىات زىادى که در آنها نهفته است دست ىابد. چه بسا احادىث نقلشده در کتابهاى حدىثى، حاکى از روىدادى باشد که مرتبط به تارىخ ىک شخص ىا گروه باشند ىا اىنکه در آنها اشاره به مسألهاى اصولى، فقهى، اعتقادى و ىا غىر آن باشد.
بسىارى از اتفاقات، متضمّن حکمى شرعى است که شاىد با ادلهى فقهى معارض باشد ىا اصلاً در تناقض با آن باشد ىا موافق ىا مخالف قاعدهاى باشد. بسىارى از روىدادهاى تارىخى به نکتهاى از نکات اعتقادى اشاره دارند ىا مرتبط با ىک رفتار اخلاقى، سىاسى، اقتصادى ىا تربىتى هستند.
چه بسا تصدىق ىک واقعهى تارىخى، نىازمند شناخت حق و باطل در پرتو ىک مسألهى اصولى ىا فقهى نقلشده در رواىات باشد و ىا اىنکه نىاز به مراجعه به ادلهى آن مسأله و اجتهاد باشد تا بتوان نظر درست را از نادرست و نقل سالم و محکم را از ساختگى و تحرىفشده تشخىص داد.
خلاصه اىنکه ممارست محقّقانه در رواىات مشخص مىکند که در بسىارى از موارد پژوهشگر باىد در تحقىقاتش از ابزار اجتهاد براى ىافتن حق و حقىقت استفاده کند.
[قرآن کتاب تاریخ نیست]
پرسش: کتاب «حقائق هامّة حول القرآن الکرىم» و کتابهاى تفسىرىاى که به رشتهى تحرىر درآوردهاىد، گواه مطالعات قرآنى حضرت عالى است. به نظر شما آىا تفسىر صحىح قرآن، نىازمند اطلاعات دقىق تارىخى است؟ ىا بالعکس، با داشتن فهم صحىح از قرآن است که مىتوانىم تارىخ را بهتر بفهمىم؟ کدامىک را ترازوى سنجش صحت و سقم دىگرى مىدانىد؟
پاسخ: قرآن کتاب تارىخ نىست؛ بلکه مشرف بر تمامى کتابها و متونى است که به ما رسىده است؛ خواه اىن متون تارىخى باشند ىا فقهى ىا اعتقادى و ىا ساىر موضوعات. قرآن بر تمام افکار، رفتارها، موضعگىرىها، ارزشها، عقاىد، روشها و خلاصه بر همه چىز، هىمنه و برترى دارد.
[قرآن بر تمامی کتب مشرِف است]
قرآن است که بر آنها حکم مىراند و معىار صحت و سقم آنها است و بدون شک هر چه در تعارض با قرآن باشد دروغ و باطل است. البته آنچه به صراحت در قرآن مطرح نشده و در ساىر متون نقل شده است، اگر با ملاکهاى قرآنى سازگارى داشته باشد و از نظر قرآن شراىط قبول و پذىرش را دارا باشد، مورد اعتماد قرار مىگىرد.
[متون ناسازگار با قرآن]
آن بخش از متونى که اىن چنىن شراىطى را دارا نىستند به دو دسته تقسىم مىشوند:
دستهى اول: آن بخش از رواىات تارىخى که با اصول و ضوابط قرآنى تعارض و تناقض دارند. مثلاً اىن موارد از اصول قرآنى هستند: عصمت انبىاء علىهم السلام، طهارت مطلق اهل بىت نبوت علىهم السلام از هر پلىدى و عىب و نقص، عدم جواز نسبت دادنِ ظلم و جهل به خداوند، هىچ چشمى خداوند را درک نمىکند اما او چشمها را درک مىکند، خداوند غفور و رحىم و عادل و حکىم است و ...
حال اگر رواىتى، کارى را به انبىاء علىهم السلام نسبت دهد که با عصمت اىشان منافات دارد ىا چىزى را که منافى طهارت اهل بىت علىهم السلام است به اىشان نسبت دهد ىا بگوىد که خداوند در دنىا ىا آخرت دىده مىشود و... در ساختگى و دروغ بودنش شکى نىست؛ چون همان طور که گفتیم با ضوابط قرآنى تعارض دارد.
دستهى دوم: رواىاتى که مضمون آنها با محکمات قرآن تناقض ندارد و با هىچ ىک از اصول، ضوابط و قوانىنى که خداوند وضع فرموده در تعارض نىستند. چنىن رواىاتى محکوم به بطلان نىستند؛ بلکه در محدودهى احتمالات باقى مىمانند و طبق روال طبىعى در مورد آنها تحقىق مىشود و مطابق روش عُقلا در چنىن مواردى، قرائنى بر نفى ىا اثبات مضمون آن ارائه مىشود.
[قرآن، بنیانگذار اصول بنای امامت]
پرسش: به عنوان ىکى از صاحبنظرانِ عرصهى امامتپژوهى بفرماىىد که اشراف به بحثهاى قرآنى تا چه حد در پىشرفت کسانى که در زمىنهى موضوعات امامتى فعالىت مىکنند مؤثر است؟
پاسخ: شکى نىست که قرآن کرىم، اصول و ستونهاىى را که بناى عظىم امامت بر آنها استوار مىشود بنىان نهاده است و اگر مردم در آىات قرآن دقت مىکردند و به دور از تعصب و با انصاف به آن مىپرداختند، قطعاً هر شکى از بىن مىرفت و راه هداىت از راه گمراهى براى همگان آشکار مىشد و در اىن صورت بود که همه به رىسمان محکم الهى ـ که جداىى و انقطاعى ندارد ـ چنگ مىزدند که خداوند شنوا و دانا است.
اىن مسلّم است که خداوند تبارک و تعالى دربهاى هداىت را از جهات گوناگون به روى مردم گشوده است. کسى که نمىتواند به راحتى از شرّ شبهههاى امامتىای که هواپرستان، گمراهان و لشکرىان شىطان اىجاد مىکنند خلاص شود، خداوند براى او دربهاى مختلفى را گشوده است که بتواند از ىک ىا چند درب، از آن شبهه خارج شود؛ دربهاىى که هرکدام او را به مفهوم صحىح امامت و چشمهى معرفت حقىقى مىرسانند.
مثلاً ممکن است براى کسى شبهه اىجاد شود که پىامبر صلّى الله علىه وآله وسلم امىرالمؤمنىن علىه السلام را وصى خود قرار ندادند؛ زىرا زمان رحلتشان اجازه نفرمودند تا چىزى به اىن مضمون نوشته شود! براى چنىن شخصى، حدىث غدىر و بىعتى که مردم در حضور پىامبر صلّى الله علىه و آله و سلم با امىرالمؤمنىن علىه السلام نمودند، دربى است که به واسطهى آن مىتواند از اىن شبهه به سلامت خارج شود.
اگر شبهات آنها مانع خروج او از اىن درب گردند، مىتواند از درب حدىث «ثقلىن» خارج شود و اگر باز هم نتوانست، از درب آىهى «خاتمبخشى امىرالمؤمنىن علىه السلام در رکوع» خارج مىشود و دربهاى دىگرى که قابل شمارش نىستند.
نسبت به بسىارى از شبهات و مشکلاتى که انسان با آنها مواجه مىشود، مىتوان همىن نکته را گفت که هر انسانى مىتواند آنچه را که با طرز فکر، حالات، شراىط و فرهنگش تناسب دارد پىدا کند.
[علت عدم ذکر نام حضرت علی × در قرآن]
نکتهى قابل اشاره در اىنجا اىن است که خداوند تبارک و تعالى در تدبىر امور بندگانش رحىم، مهربان، حکىم و علىم است و در صدد اىن نىست که دربهاى رحمتش را ببندد و مردم را بىن بهشت و جهنم مخىر فرماىد و عدهاى را به بهشت ببرد و اباىى نداشته باشد و عدهاى را هم به جهنم برىزد و باکى نداشته باشد. خداوند تبارک و تعالى با مردم با مدارا، رحمت و صبر برخورد مىکند.
حالات آنها را از قوّت به ضعف، از مرض به عافىت، از راحتى به سختى، از نىازمندى به بى نىازى و از تنگنا به گشاىش تغىىر مىدهد. به آنها زمان و فرصت بىشترى مىدهد. مردم در اثناى عمر طولانى خود جمع مىشوند و پراکنده مىشوند، مىشنوند، مىبىنند، اىراد مى گىرند، بحث و گفت و گو مىکنند، دوستى و دشمنى مىکنند، مىجنگند و صلح مىکنند؛ به اىن امىد که شاىد دلهاىشان برگردد و سنگدلىهاى آنان به نرمى بدل شود.
شاىد بتوان گفت که همىن بردباری و مهربانی با مردم، علت نىامدن نام امىرالمؤمنىن علىه السلام در قرآن باشد؛ چون اگر ذکر شده بود و مردم او و امامتش را انکار مىکردند، از دىن خارج مىشدند.
شاىد همىن نکته، علت تقدىم آىهى «اکمال»([4]) بر آىهى «تبلىغ»([5]) باشد؛ چون ارادهى الهى به اىن تعلق گرفته است که قرآن، مرجع همگان و مانع پراکندگى امت و نقطهى وصل همهى گروهها و فرقهها باشد.
[قرآن، زمینهساز فهم کلمات معصومین ^]
خلاصهى مطلب اىنکه قرآن اهمىت بسىارى در هداىت مردم به سوى حق دارد و آنان را به تدبّر در آىاتش ترغىب فرموده است؛ آىاتى که در نهاىتِ روانى، سادگى و استوارى هستند.
قرآن مردم را به تدبّر در معانىاش نىز ترغىب فرموده است؛ معانىاى که در نهاىتِ دقت و لطافت هستند. لازمهى اىن کار، داشتن قلب صاف و مذاق برتر و نفس پاک و طاهر و تدبّر و دقت بىشتر در آىات است که نتىجهى آن، بهرهمندى هر چه بىشتر از علوم و بحثهاى قرآنى است.
تدبّر در قرآن و انس با آن به پژوهشگر، توانى مضاعف براى فهم کلمات معصومىن علىهم السلام و اهداف اىشان و نکات دقىق آن کلمات را مىدهد و به وى قدرتى مىبخشد که هر آنچه در چهارچوب موضوع امامت و شؤون آن در کلام و رفتار معصومىن مىىابد را بهتر بفهمد.
[منصفترين عالم اهل سنت]
پرسش: به نظر حضرت عالی منصفترینِ علمای اهل سنت طبق مطالعات شما چه کسی است؟
پاسخ: من از نوشتههای اهل سنت، زیاد مطلع نیستم؛ اما از بین متأخرین آنها شیخ محمود ابو ریه رحمه الله را نام میبرم.. چرا که وی مقدار بسیاری از انصاف و میانهروی را از خود نشان داده است.
[روش تفسیری علامه]
پرسش: با توجه به اىنکه حضرت عالى در تألىف کتب تفسىرى نىز ورود پىدا کردهاىد، روش تفسىرى خود را معرفى بفرماىىد.
[﴿وَ عَصی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوی﴾]
کتابهاىى که از من در موضوع تفسىر به چاپ رسىده در واقع درسهاىى براى جوانان بوده است که به صورت کتاب درآمدهاند؛ نه آنکه به صورت تخصصى وارد تألىف کتب تفسىرى شده باشم. در اىن کتابها سعى کردهام به ظاهر آىات توجه کنم و با مراجعه به استعمال عرب در اشعار و متون و توجه به تفاوت بىن الفاظ مترادف، به نکات و لطاىفى در آىات دست پىدا کنم. علاوه بر اىن سعى کردهام رواىات را از دست ندهم.
مثلاً در موضوع حضرت آدم علىه السلام قرآن مىفرماىد: ﴿وَ عَصى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى﴾([6]). رواىات فرمودهاند که اىشان از درخت حسد تناول کرد. من در اىنجا سعى کردهام مقصود از آىهى قرآن را در کنار آن رواىت بفهمم. اولىن سؤال اىن است که حسادت حضرت آدم علىه السلام به چه کسى و به چه چىزى بوده است؟ پس از دقت در رواىات مىىابىم که افراد مورد نظر، پىامبر صلّى الله علىه و آله و اهل بىت آن حـضرت علىهم السلام هستند و موضوع مورد نظر، مقامات اختصاصى آن حـضرات است.
سؤال بعدى اىن است که با توجه به مقام عصمت حضرت آدم علىه السلام حسادت چه معناىى دارد؟ پاسخ اىن است که طبىعى است شخصىتى مثل حضرت آدم علىه السلام که از کمال عقل و حکمت برخوردار است طالب همهى کمالات باشد و از آن جمله، مقامات کمالىهى محمّد و آل محمّد علىهم السلام است. او آرزو کرد که اى کاش در رتبهى محمّد و آل محمّد علىهم السلام مىبودد و اىن تمنّا در واقع کمالى است براى حضرت آدم علىه السلام؛ اما از آنجا که مقامات محمّد و آل محمّد علىهم السلام وىژهى آن حضرات است، آرزوى دستىابى به آن، به نوعى سلب مقام تفرّد و اختصاصِ آن حضرات است و به همىن جهت شائبهى حسد پىش مىآىد. هرچند که حضرت آدم علىه السلام به هىچ وجه تقاضاى سلب چنىن مقامى را از اهل بىت علىهم السلام نفرمود؛ اما لازمهى قهرى درخواست آن حضرت در واقع همان نتىجهى حسد است؛ اما خود فعل اىشان، درخواست کمال است نه حسد. به عبارت دىگر به دلىل اشتراک در نتىجه، از آن به حسد تعبىر شده است([7]).
بنابراىن مىفهمىم که رواىات، مطابق قرآن و در جهت فهم آىات آن سخن گفتهاند. با اىن توضىح احساس مىکنم من در تفسىر قرآن، کار جدىدى انجام ندادهام؛ بلکه از ظاهر آىات، استعمال عرب، لغت و رواىات در فهم آىات کمک گرفتهام.
[ورود جدی به شبهات وهابیت]
پرسش: از جمله سؤالاتى که نسبت به حـضرت عالى در اذهان اهل پژوهش وجود دارد اىن است که علت عدم ورود جدّى شما به موضوع وهابىت و حملاتى که علىه شىعه صورت مىدهند، چىست؟
پاسخ: من به شبهات وهابىت ورود جدى داشتهام! گواه اىن مطلب، کتاب «مىزان الحق» است که در چهار جلد نوشتهام و موضوع آن فقط پاسخ به شبهات وهابىت است. به عقىدهى خود من، تمام کتابهاىى که نوشتهام حتى کتاب «الصحىح من سىرة النبي الأعظم صلّى الله علىه و آله و سلم» در واقع ردّ نظرىات نادرست وهابىون است و اىن ىعنى ورود جدى!
[قرآن، پیشنیاز فهم امامت]
پرسش: در مقاىسه بىن موضوعات امامتى و بحثهاى قرآنى کدام را پىشنىاز فهم دىگرى مىدانىد؟
پاسخ: شما در سرزمىن دانش و نور زندگى مىکنىد. در واقع شهر قم مثل خورشىدى به ساىر کشورها مىتابد و با علوم قرآنى و حدىثى نورافشانى مىکند. مىدانىد که قرآن، وارد تمام جزئىات نشده و تنها اصول را پاىهگذارى نموده است. قرآن براى ما، ملاکها و معىارهاىى را وضع نموده است که ما باىد بر اساس آنها، رواىات و گزارشات تارىخى را بسنجىم و در موردشان قضاوت کنىم.
در تحقىقات امامتى نىز باىد از همىن ملاکهاى قرآنى بهره بگىرىم. مثلاً قرآن کرىم در موضوع انتخاب طالوت براى بنى اسرائىل مى فرماىد: ﴿إِنَّ اللهَ اصْطَفاهُ عَلَىكُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِى الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ﴾([8]). اىن ىک ملاک قرآنى است. ىعنى تعادل و تناسب در جسم، روحىات، صفات، ملکات و عادات نفسانى و داشتن علم از مشخصات ىک پىشوا است که باىد اىن معىارها را بر امام و بحثهاى امامتى منطبق کنىم. بنابر اىن معىار، اگر نقصى در وىژگىهاى علمى، اخلاقى، جسمى و ىا ساىر شؤون امام دىده شود، در مىىابىم که آن شخص صلاحىت امامت را ندارد. قرآن چنىن ملاکهاىى را در اختىار ما مىگذارد و بر ما است که از اىن ملاکها بهره ببرىم.
[طرح حقایق بر اساس ضوابط مأثوره]
پرسش: از جمله مسائلى که امامتپژوهان باىد به ناچار به آن بپردازند، مسائل اختلافى است و ممکن است پرداختن به اىن مسائل به نحوى نقض وحدت اسلامى به شمار آىد؛ کما اىنکه حضرت عالى نىز گاهى با اىن نگاه محکوم شدهاىد. در اىن مورد توضىح بفرماىىد.
پاسخ: من در پاسخ به اىن سؤال از قرآن کمک مىگىرم. خداوند مىفرماىد: ﴿وَ لَنْ تَرْضى عَنْكَ الْىهُودُ وَ لاَ النَّصارى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ﴾([9])؛ ىعنى: شما نمىتوانىد رضاىت دىگران([10]) را به دست آورىد مگر آنکه از روش آنها پىروى کنىد. اىرادهاىى که گرفته مىشود گاهى به شخص بنده و امثال بنده است؛ ىعنى اشکال، متوجه طرىقهى مطرح کردن حقىقت است. ولى گاهى موضوع فراتر از اىن است و اشکال متوجه روش بنده نىست؛ بلکه به اصل مطرح کردن حقىقت، اىراد مىگىرند؛ همانطور که با پىامبر اکرم صلّى الله علىه و آله نىز همىن مشکل را داشتند و با اىنکه آن حضرت، حقاىق را به بهترىن شکل بىان مىفرمودند؛ اما با اىشان سر جنگ داشتند و پىامبر خدا را به بىان اباطىل و ﴿أَسَاطىرُ الأَوَّلىنِ﴾([11]) متهم مىکردند و ىا نسبت ساحر و شاعر به اىشان مىدادند و مىگفتند که وحدت آنها را بر هم زده است! عمرو عاص در سفر به حبشه به همىن نکته اشاره کرده است.
در مجموع من خودم را مبرّا از اشکال و نقص نمىدانم و اگر اىراد به شخص بنده باشد استقبال مىکنم.
اما نسبت به طرح حقاىق، باىد بگوىم اىن وظىفهى ما است و باىد مطرح کنىم و انتظار هم ندارىم که همه، راضى و خشنود باشند؛ هر چند که ما حقاىق را به بهترىن و زىباترىن روش ممکن بىان مىکنىم. قطعاً ما از نظر روش ارائهى حق، بهتر از پىامبر و ائمه طاهرىن علىهم السلام نىستىم. در عىن حال مى بىنىم که در هىچ زمانى، همگان از آنها راضى نشدند.
وظىفهى ما اىن است که بر اساس ضوابطى که پىامبر و اهل بىت علىهم السلام فرمودهاند حقىقت را مطرح کنىم و البته اىن را نىز مىدانىم که همىشه عدهاى هستند که مىگوىند: ما اشتباه مىکنىم، ما فراموش مىکنىم، ما خرابکار هستىم، ما موجب تفرقه هستىم، ما مخالف وحدت مىباشىم و... . اىن مسأله همىشه بوده و هست. حتى اگر در نهاىت ادب سخن بگوىىم و رفتار کنىم باز هم تا وقتى با آنها همراه نشوىم و کوتاه نىاىىم، دستبردار نىستند.
[غربت حق]
بنابراىن انتظار ما همىن است و انتظار شما امامتپژوهان هم باىد همىن باشد. ىقىن داشته باشىد به اخلاص شما خدشه وارد مىکنند، به روش شما اشکال مىگىرند و مىگوىند که شما طبق حکمت و مصلحت عمل نمىکنىد. بله؛ حق اىن چنىن است و در واقع، اىن غربت حق است. آىا در زمان حکومت حضرت امىر المؤمنىن على علىه السلام کسى بود که بتواند بهتر از اىشان، حق را بىان کند؟! به واقع کسى نبود که بهتر از آن حضرت و پىامبر علىهم السلام حق را بگوىد؛ ولى در عىن حال آن حضرات متهم شدند. پس نباىد دست از کار بکشىم؛ بلکه باىد سخت تلاش کنىم. نباىد انتظار داشته باشىم همه از ما راضى باشند. باىد بدانىم که عدهى بسىارى، از بىان حق و حقىقت زىان مىبىنند و در نتىجه ما را متهم به بطلان و گمراهى مىکنند.
[علتهای جنگ علیه شیعیان]
پرسش: شما به عنوان کسى که همىشه دغدغهى مرزبانى از حرىم مذهب حقهى تشىع را داشتهاىد، براى ما و خوانندگان اىن مجله بفرماىىد که در حال حاضر چه تهاجماتى جهان تشىع را تهدىد مىکند و از بىن اىن تهاجمات کدام هجمه را خطرناکتر مىدانىد؟
پاسخ: ما شىعىان از جهات مختلف مورد هجوم و حمله هستىم. از ىک سو مذاهب فکرى و طرفداران آنها با ما دشمنى دارند. علت اىن دشمنى اىن است که توان مقابلهى فکرى و علمى با ما را ندارند و به همىن دلىل به تهمت زدن روى مىآورند و با فحش، تکفىر، جنگ تبلىغاتى و تحرىک احساسات، جوانان خود را از ما دور مىکنند؛ ىعنى با تعصّب و اىجاد تشنج از ما فاصله مىگىرند، نه با گفت و گوى علمى و دلىل.
از سوىى دىگر، دشمنان همىشگى شىعه، حکام و ثروتمندان و هوسرانانِ دنىاطلب جامعه هستند و چون فرهنگ شىعه، رفتار و افکار آنها را نادرست مىداند، آنها شىعه را در مقابل خود و سدّ راه خود مىدانند و نمىتوانند وجود شىعه را تحمل کنند. به همىن دلىل به شکلهاى مختلف و با تمام توان با شىعه مىجنگند. با روشهاىى مانند جنگ تبلىغاتى، محاصرهى اقتصادى، تحرىم، منزوى ساختن، زندانى کردن، جنگ نظامى، کشتن، آواره کردن، دور کردن از مجامع علمى جهانى براى قرار دادن اىنگونه مجامع در مسىر دلخواه خودشان و... .
بنابراىن نه حاکمان، نه ارباب مذاهب و نه دنىاطلبان هىچىک، ما را تحمل نمىکنند؛ چون ما اهل مدارا با کسى نىستىم([12]).
[حاکمان در دیدگاه شیعه و غیر شیعه]
مثلاً اگر حاکمى مرتکب عملى خلاف شرىعت شود، بر خود واجب مىدانىم او را نهى از منکر کنىم؛ در حالىکه غىر شىعه چنىن روشى ندارند و معتقدند ما در هر صورت پىرو دستورات حاکم هستىم و اگر حاکم نسبت به مسألهاى راضى باشد ما هم راضى هستىم و اگر غضب کند ما هم غضبناک مىشوىم. آنها مىگوىند: «همراه حاکم باش هر چند بر پشت تو تازىانه بزند ىا اموالت را غصب کند». حاکم در دىدگاه غىر شىعه، ساىهى خدا بر روى زمىن است. خدا است که حاکم را سرکار آورده؛ اما شىعه چنىن نىست. به همىن دلىل حاکمان، شىعه را خطرى براى خود مىدانند و ما همىشه مورد هجمههاى مختلف هستىم؛ چون تحمل ما براى آنها سخت است.
اعتقاد من اىن است که باىد تحمل کنىم و به راه خود ادامه دهىم. اگر بخواهىم مسلمان واقعى باشىم نباىد آرام بگىرىم؛ بلکه باىد اىن رنج، سختى و بلا را تحمل کنىم تا زمانى که امام عصر ظهور کنند.
پرسش: مطالعهى کتاب «طرىق الحق» حضرت عالى، انسان را به ىاد کتاب «المراجعات» تألىف مرحوم سىد شرف الدىن و زىباىىهاى اخلاقى اىشان در بحث و مناظره مىاندازد. در مورد اخلاق اصىل شىعى در مناظره نکاتى بفرماىىد.
پاسخ: من روش جدىدى را به کار نگرفتهام. اىن، روش دىرىن علماى شىعه بوده است. شما روش سىد شرف الدىن در مناظره با شىخ سلىم بُشرى را ببىنىد، ىا بحثهاى علامه با ابن تىمىه و دىگران را. در طول تارىخ اىن روش ما بوده است و حتى در مناظرات اصحاب ائمه علىهم السلام نىز همىن روش دىده مىشود.
[دوستیهای عجیب در تاریخ]
نکتهى عجىبى که در تارىخ به آن برخوردم و در کتاب «خوارج» به آن اشاره کردهام اىن است که گاهى بىن دشمنترىن دشمنان اهل بىت علىهم السلام و ثابتقدمترىن شىعىانِ اىشان، دوستىهاى عجىبى دىده مىشود که اىن حاکى از عقلانىت بالا و اخلاق مترقّى شىعه است. دوستىهاىى وجود دارد که موجب مىشد تا سالها با نرمى و آرامش در کنار هم زندگى کنند. اىن رابطه را چگونه مىشود تفسىر کرد؟! اىن عقلانىت به خاطر محاسنى است که در فرهنگ شىعى ىافت مىشود و آنها چنىن خصوصىتى ندارند.
«ابن ابى الحدىد» هم که سنى متعصبى است چنىن نظرى دارد. وى در سخنى عجىب مىگوىد: على علىه السلام خودش مردى خوشخُلق، نرمخو و ... بود و اىن خصوصىت او در شىعىانش هم تا امروز باقى مانده است ىعنى قرن هفتم؛ ولى طرف دیگر درشتخو، بداخلاق و... بود و همىن خصوصىات در پىروانش نىز تا امروز باقى مانده است([13]).
البته اىن ارتباط و دوستى به اىن معنا نىست که شىعه دست از عقىدهاش بر مىداشته است؛ بلکه به معناى مدارا در تعامل با دشمن است که موجب جذب دشمن و سىطره بر سوء خلق او مىشود. لازم است در مورد اىن نوع رابطه و نمونههاى آن تحقىق بىشترى صورت گىرد.
بنابراىن، روش علما و بزرگان شىعه از ابتدا تا امروز مبتنى بر حکمت، موعظهى حسنه و خوشخُلقى بوده است و در حقىقت من کار تازهاى در اىن زمىنه انجام ندادهام.
[معنای ارجاع متشابه به محکم در سنت]
پرسش: جناب عالى در پاىان کتاب «لست بفوق أن أخطئ من کلام على علىه السلام» پس از پاسخ کامل به اىن شبهه، از اصل ارجاع اىن کلام امام به محکماتِ رواىات نىز کمک گرفتهاىد. در مورد اىن روش در پاسخگوىى به شبهات توضىح بفرماىىد.
پاسخ: در پاسخ به اىن سؤال به نکتهاى بسىار زىبا از تارىخ اشاره مىکنم:
رواىاتى دارىم که در آنها شىعىان، اعتقادات و دىن خود را به ائمه علىهم السلام عرضه مىکردهاند؛ ىعنى به امام مراجعه و عرض مىکردند: سىدى و مولاى! من معتقدم که چنىن و چنان؛ بفرماىىد آىا صحىح است ىا خىر؟ در ىکى از اىن رواىات، شخصی خدمت امام رسىد و عقاىدش را نسبت به توحىد، نبوت، امامت و ساىر موارد عرضه کرد. کسى آنجا حضور داشت که جزئىات عقاىد را نمىدانست. به امام عرض کرد: سىدى و مولاى! من اىن جزئىات را نمىدانم و نمىتوانم بىان کنم؛ ولى به آنچه على ابن ابى طالب علىه السلام به آن معتقد بود اعتقاد دارم. امام فرمودند: همىن کفاىت مىکند.
ما نىز باىد از همىن روش ساده و بسىط کمک بگىرىم. ائمه علىهم السلام و قرآن اصول و ضوابطى را براى ما ترسىم کردهاند که ما باىد با تکىه به آن اصول و ضوابط در مقابل شبهات باىستىم. معناى ارجاع متشابه به محکم همىن است که مثلاً بدانى پىامبر صلّى الله علىه و آله و سلم معصوم است؛ اما پاسخ شبههى ابتداى سوره تحرىم چىست؟ سؤالى است که باىد با تحقىق و بررسى به جواب آن برسىم؛ اما از همىن ابتدا ىقىن دارىم که عصمت پىامبر صلّى الله علىه و آله و سلم اصلى محکم و خدشهناپذىر است.
[ثبات قدم بر اصول در عین حرکت برای پاسخ به شبهات]
ما باىد اىن روش را به مردم بىاموزىم تا هر وقت با شبهههاىى رو به رو شدند اىمان خود را حفظ کنند. باىد به خودمان فرصت بدهىم تا جواب را بىابىم. خداوند هم اىن فرصت را به ما داده است. باىد بر اصول، ثابتقدم بمانىم و در عىن حال براى ىافتن جوابِ شبهه اقدام کنىم. اگر اىن روش را آموزش ندهىم دشمن، افراد غافل و بى توجه را شکار کرده و به عقىده و دىن خود نزدىک خواهد کرد.
چرا ما اىن روش را به جوانانمان آموزش نمىدهىم؟!
[تولد علمی دوبارهی علامه]
پرسش: قبلاً فرموده بودىد که کتاب ارزشمندى را در موضوع اسرائىلىات در دست تألىف دارىد. ما و خوانندگان ماىلىم اخبار خوشى در مورد اىن کتاب و ساىر آثار در دست تألىف و آمادهى چاپ شما داشته باشىم .
پاسخ: در طول اىن مدت، مشغول تکمىل کتاب «الصحىح من سىرة الإمام على علىه السلام» بودهام. تا جلد پنجاهم آن را به پاىان رساندهام که با فهرستهاىش شاىد تا پنجاه و چهار ىا پنجاه و پنج جلد هم برسد. در مورد اسرائىلىات هم باىد بگوىم نتىجهى آن تحقىقات متأسفانه در حملات اسرائىل از بىن رفت و من در واقع شش سال قبل دوباره متولد شدم!
([1]) فصلنامهى امامتپژوهى، شمارهى 6، 25/10/1391، ص 5 ـ 26.
لازم به ذکر است بخشی از اين مصاحبه در كتاب مختصر مفيد ج 16 ص 261 منتشر شده است که به صورت آزاد توسط مجلهی مزبور از متن عربی آن ترجمه شده است و به طور کلی قابل قبول است. همچنین در چند مورد به نواقصی برخوردیم که در متن عربی موجود بود و آنها را ترجمه و تکمیل نمودیم.
([2]) «إِنَّ النَّاسَ لَوْ عَلِمُوا مَحَاسِنَ كَلَامِنَا لَاتَّبَعُونَا» (عىون أخبار الرضا علىه السلام: ج 1، ص 307).
([3]) درآمدی بر سیرهی نبوی كه همان جلد اول «الصحیح من سیرة النبی الأعظم صلّی الله علیه وآله میباشد.
([4]) ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دیناً﴾ (سورهی مائده: آیهی 3).
([5]) ﴿يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ﴾ (سورهی مائده: آیهی67).
([6]) سورهى طه؛ آىهى 121.
([7]) اخيراً علامه كتابی را در این باره با عنوان «براءة آدم علیه السلام حقیقة قرآنیة » به رشتهی تحریر در آورده که منتشر شده و به این قبیل شبهات پاسخ دادند.
([8]) سورهى بقره: آىهى 247.
([9]) سورهى بقره: آىهى 120.
([10]) یهود و نصاری.
([11]) سورهی أنعام: آیهی 128.
([12]) مقصود این است که در مورد دین با کسی تعارف نداریم؛ و در چند صفحهی بعد خواهد آمد که شیعه اهل مدارا است.
([13]) ر . ک: شرح نهج البلاغة ابن ابی الحديد: ج 1، ص 25 و 26.
دیدگاه خود را بنویسید