علامه سىد جعفر مرتضى العاملى در سال 1364 ق در جبل عامل در جنوب لبنان دىده به جهان گشود. وی تحصىل علوم دىنى خود را بسىار زودهنگام آغاز كرد و در سال 1382 ق جهت ادامهى تحصىل دىنى به نجف اشرف رفت و مقدمات و بخش زىادى از دروس سطح را در آنجا گذراند و در سال 1388 ق به حوزهى علمىهى قم نقل مكان كرد و عمدهى تحقىقات خود را در طى بىست و پنج سال اقامت در همىن شهر انجام داد. در همىن دوره بود كه همدم و همبحث بزرگانى چون آىت الله احمدى مىانجى (ره) و آىت الله سىد مهدى روحانى (ره) گردىد. به مرور زمان خانه و مدارس تحت نظر اىشان به ملجأ و پناه و مركز تعلىمات و تحقىقات دىنى طلاب و فضلاى لبنانى تبدىل گردىد. اىشان در سال 1413 ق به جبل عامل بازگشت و فعالىتهاى علمى و اجتماعى خود را در آنجا ادامه داد.
عناىت اىشان به دفاع علمى از مبانى تشىع و نىز بُعد سىاسى اسلام مشهود همگان است كه به تألىف آثارى در اىن زمىنهها از جمله «الحىاة السىاسىة للإمام الرضا علیه السلام» انجامىده است. اما مهمترىن دلمشغولى اىشان، تألىف سىرهى پىامبر اكرم صلّى الله علىه و آله بوده كه تازهترىن وىراىش آن در قالب سى و شش جلد زىر چاپ است.
[علت استفاده از لقب اعظم برای رسول خدا ’]
پرسش: چرا به رغم آنكه در مىان ما لقب «اكرم» براى پىامبر صلّى الله علىه و آله اسلام به كار مىرود، شما در سىرهى خود از لقب «اعظم» استفاده كردهاىد؟
پاسخ: الحمدلله ربّ العالمىن و الصلاة و السلام على سىدنا و نبىنا محمّد و على أهل بىته الطّىبىن الطّاهرىن.
در حقىقت در نامگذارى اثرم به «الصحىح من سىرة النبي الأعظم» در پى رد كردن كسى ىا اشكال گرفتن به كسى نبودهام. در واقع، اىن عظمت رسول الله صلّى الله علىه و آله بود كه مرا به اىن نامگذارى ملزم ساخت. در پى تخطئهى كسى ىا تصحىح اشتباهى نىز نبودهام؛ بلكه اىن عظمت واقعى پىامبر صلّى الله علىه و آله است كه ما را ناگزىر از تعظىم آن حضرت مىسازد. هر كسى سىرهى آن حضرت را مورد تأمل قرار مىدهد به اىن بزرگى و بزرگوارى اذعان مىكند.
به واقع، من مىان اىن دو وصف متحىر بودم و نمىخواستم از هىچ ىك از آنها چشمپوشى كنم. الآن هم وقتى نام پىامبر صلّى الله علىه و آله را به كار مىبرم باز هم مىمانم كه كدامىک را به كار ببرم. بسته به حس و حالى كه در آن حالت دارم، ممكن است اىن وصف ىا آن وصف را ترجىح دهم. اما حقىقتِ پىامبر اكرم صلى الله علىه و آله كاربرد هر دو وصف را به ىک اندازه اىجاب مىكند.
[عظمت حضرت رسول ’ نسبت به سایر انبیاء ^]
پرسش: منابع دىنىِ ما پىامبر اسلام صلّى الله علىه و آله را مِهترِ دىگر پىامبران دانسته است. آىا اىن كاربرد لفظ «اعظم» را در مورد آن حضرت صلّى الله علىه و آله اىجاب نمىكند؟
پاسخ: در اىن واقعىت، هىچ تردىدى نىست كه پىامبر ما صلّى الله علىه و آله از دىگر پىامبران بزرگتر و برتر است؛ هم در آنچه انجام داده، هم در مسئولىتهاىى كه بر عهده داشته، هم در دستاوردهاىى كه داشته است. به واسطهى آن حضرت، تمام كوششهاى پىامبران گذشته به ثمر نشست و به واقعىتى ملموس و عىنى تبدىل شد.
همهى دستاوردهاى پىامبران گذشته كاملاً ىا تقرىباً از دست رفت و اىن پىامبر اسلام بود كه آنها را از نو و با حىاتى نوىن عرضه كرد، و بشر را به سمت آنها سوق داد.
[پیامبر’کاملکنندهی تلاشهای انبیاء پیشین^]
پرسش: همچنىن قرآن مى فرماىد: ﴿إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظىم﴾([1]).
پاسخ: اىن، ناظر به كمالات شخصى پىامبر است. حرف ما اىن است که آن حضرت صلّى الله علىه و آله دستاوردهاى بزرگى در رسالتش داشته است. با اىن كه دىگر پىامبران نىز رسالت خود را انجام دادند، اما آن حضرت صلّى الله علىه و آله آن كوششها را به نتىجه رسانىد و به واقعىت عىنى و ملموس زندگى انسانها تبدىل كرد.
[تصویر پیامبر ’ در قرآن]
پرسش: تصوىرى كه قرآن از پىامبر اكرم صلّى الله علىه و آله ارائه مىكند چىست؟
پاسخ: قرآن در مىان صفات مختلف پىامبر صلّى الله علىه و آله بر انسانىت و كمال انسانى آن حضرت تأكىد دارد و اىنكه آن حضرت نمونهى آفرىدهى كامل و كاملترىن آفرىدهى خدا است. اگر قرآن مىفرماىد: ﴿لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزىزٌ عَلَىهِ ما عَنِتُّمْ﴾ ([2]) ىعنى هر رنجى كه انسانها مىكشند، هر چند ناچىز و در حد نوک سوزن هم باشد بر پىامبر اكرم صلّى الله علىه و آله سنگىن تمام مىشود. سختىهاى مردم هر چند كم باشد ماىهى رنج درونى پىامبر است و آن حضرت مىخواهد و مىكوشد كه آن رنج را برطرف سازد. اىن، سرّ عظمت و كمال رسول الله صلّى الله علىه و آله در قرآن است و همىن، بالاترىن مرتبهى كمال انسانى است: ﴿حَرىصٌ عَلَىكُمْ بِالمُؤْمِنىنَ رَؤُفٌ رَحىمٌ﴾([3]). او انسانى است كه با انسانىت خود، با همهى کىان انسانى در تعامل است. قرآن نمىگوىد آن حضرت قدرتمند است ىا بسىار مىداند ىا ثروتمند است؛ بلكه او انسان كاملى است كه در احساسات و عواطفش به كمال رسىده است. هىچكدام از زىباىىها و برخوردارىها به عنوان اوصاف و داراىىهاى پىامبر صلّى الله علىه و آله مطرح نشده است.
[ویژگی پیامبر اسلام ’: نگرش به انسان تا روز قیامت]
پرسش: هىچگاه در قرآن گفته نشده كه پىامبر اسلام نفرىنى كرده باشد ىا عذابى را براى امتش خواسته باشد، با اىن كه اىشان مىفرماىد: هىچ پىامبرى مانند من آزار ندىده است.
پاسخ: نفرىن كردن بحث دىگرى است. نوح قوم خود را نفرىن مىكند، زىرا آنها ﴿لا ىلِدُوا إِلاَّ فاجِراً كَفَّاراً﴾([4]) چون «اگر بمانند، بندگانت را گمراه خواهند كرد». هرگز از ناراحتى شخصى خوىش سخن نمىگوىد. نمىگوىد كه من در تنگنا قرار گرفتهام و مثلاً نمىتوانم وجود اىنها را تحمل كنم. هرچه هست سخن از رسالت و از مصلحت بندگان خدا است. هىچ پىامبرى از روى غىظ نفرىن نمىكند. اگر كسى تماىلات شخصى خود را ببىند، دىگر شاىستگى پىامبرى را نخواهد داشت.
فرق پىامبر ما با دىگر پىامبران در اىن بود كه آن حضرت به انسان در طول تارىخ تا روز قىامت مىنگرد و اگر امىد داشته باشد كه حتى ىک نفر در صلب آن كافر، اهل توحىد باشد هر چند دىگر شرائط را نداشته باشد زنده بودنش را ترجىح مىدهد. نوح در قوم خود، اىن آتىه را ندىد؛ پس آنها را نفرىن كرد.
[وجود پیامبران ^ مایهی رفع عذاب است]
پرسش: حتى صرف حضور پىامبر اكرم صلّى الله علىه و آله در مىان مؤمنان، ماىهى رفع عذاب الهى بوده است: ﴿وَ ما كانَ اللَهُ لِىعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فىهِمْ﴾([5]).
پاسخ: اىن در مورد همهى پىامبران صادق است. تا زمانى كه پىامبرى هست عذاب نازل نمىشود. تا زمانى که حضرت ىونس علىه السلام در مىان قومش بود، عذاب بر آنها نازل نشد. بعدها مردم تؤبه كردند و عذاب از آنها برداشته شد و البته اىن اشكالى را متوجه اىن پىامبر نمىكند كه آنها را نفرىن كرد؛ چون او مكلف بود كه بر اساس ظاهر عمل كند([6]).
[علو شأن حضرت عیسی × از پیامبر ’؟!]
پرسش: برخى از نوىسندگان مسىحى مىگوىند كه در قرآن كرىم، حضرت عىسى علىه السلام مقام و منزلتى بالاتر از پىامبر اسلام صلّى الله علىه و آله دارد: ﴿وَ كَلِمَتُهُ أَلْقَاهَا إِلى مَرْىمَ وَ رُوحٌ مِنْهُ﴾([7]) و نىز آىهى ﴿وَ مِنَ المُقَرَّبىنَ﴾([8]). نظر شما در اىن خصوص چىست؟
پاسخ: مسىحىان همواره در پى آن هستند كه حـضرت عىسى علىه السلام را از وىژگى و مؤلفهاى الهى برخوردار كنند و همىشه در متون دىنىِ مسلمانان، در جستجوى ىافتن شاهدى بر اىن خواستهى خودشان هستند. مثلاً به برخى از احادىث نقلشده ـ هر چند غىر صحىح ـ تمسک مىكنند; مثل «كُلُّ اِبنِ آدَمَ ىطعنُ الشَّىطانُ فِى خَاصِرَتِه مَا خَلا عِىسى بنُ مَرىمَ»([9]) و مىگوىند اىن طعن، شامل پىامبر اسلام هم مىشود. مىگوىند شىطان در هنگام ولادت پىامبران به آنها آسىب مىرساند به جز حضرت عىسى علىه السلام كه تولدش الهى بوده است.
اىن، اشتباه روشنى است. اىن احادىث صحت ندارد و چه بسا برخى مسىحىانِ به ظاهر مسلمانشده اىنها را در مىراث مسلمانان وارد كردهاند و برخى از مسلمانان غافل هم به آنها اعتماد كردند.
اما در قرآن، تعبىر «روح» در مورد برخى فرشتگان هم به كار رفته است. تعبىر ﴿رُوحٌ مِنْهُ﴾ ىعنى روحى كه به خدا انتساب دارد. روح به آن معناىى كه در انسان وجود دارد مورد نظر نىست و اصلاً در مورد خدا معنا ندارد. ﴿رُوحٌ مِنْهُ﴾ ىعنى روح منسوب به خدا؛ مثل آنجاىى كه گفته مىشود: «بىت الله». اگر در مورد فرزندمان مىگوىىم: «رُوحي الَّتى بَىنَ جَنبَى» به اىن معنا نىست كه او واقعاً روحى است كه در كالبد من وجود دارد؛ بلكه به اىن معنا است که به من، انتساب وىژه دارد ؛ یعنی محبت خاصى به او دارم.
اىن تعبىر در مورد حـضرت عىسى علىه السلام نىز ىعنى او روحى است كه خدا خودش مستقىماً عهدهدار تحقّقش در رَحِم حـضرت مرىم علىها سلام شده است؛ وگرنه مگر خدا روح دارد؟ اضافهى اىن روح به خدا ىعنى اىنکه خداوند مستقىماً و بدون واسطهى عامل انسانى، او را آفرىده است. او در صلب پدران نبوده است.
پرسش: مىگوىند چرا چنىن تعبىراتى در مورد پىامبر اسلام صلّى الله علىه و آله به كار نرفته است؟
پاسخ: اىن به ماهىت آفرىنش مسىح برمىگردد. خداوند، آفرىنش آن حضرت را بى واسطه صورت داده است. خداوند مىخواهد نسبتهاى ناروا را از حضرت مرىم علىها سلام نفى كند و نبودِ پدر را در مورد حضرت عىسى علىه السلام تبىىن كند؛ پس آن حـضرت را به خودش نسبت مىدهد و مىفرماىد كه آفرىنش مسىح، مثل آفرىنش آدم بوده كه خداوند مستقىماً و بدون آنكه پدرى در كار باشد، او را به وجود آورده است.
[وجه عظمت پیامبران ^]
پرسش: برمىگردىم به اصل بحث؛ شما فرمودىد برجستگى اصلى پىامبر اسلام صلّى الله علىه و آله را باىد در همان بُعد انسانى و معنوى آن حضرت جستجو كرد. اىن دقىقاً همان خصىصهاى است كه امروزه مورد طعن و هجوم قرار گرفته است.
پاسخ: باىد اضافه كنم كه همهى متدىنان، بلكه همهى انسانها ماىل هستند كه شخصىت مورد علاقهى خود را داراى وىژگىهاى خارق العادهاى بدانند. مثلاً بگوىند كه از هوش و نبوغ وىژهاى برخوردار بوده است. در اقوام و ادىان گذشته، گاهى برخى پادشاهان ىا عالمان، خود را تقدىس مىكردهاند و تا مرتبهى الهى بالا مىبردهاند. اىنان از منظر و با مقىاس خود به پىامبران مىنگرند ىا در پى تقدىس آنها هستند و ىا در پى آدمهاى بزرگ به معناى زمىنى و مادى آن هستند؛ حال آن كه عظمت پىامبران در همان كمال انسانى آنها نهفته است.
[﴿زادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ﴾]
پرسش: در قرآن در مورد پىامبران، تعابىرى چون ﴿زادَهُ بَسْطَةً في الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ﴾([10]) را نىز به كار برده است.
پاسخ: اىنها صفات مورد نىاز براى فرماندهى و سلطنت است و اىن تعابىر نىز در همىن سىاق به كار رفته است. تازه از تعبىر ﴿زادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ﴾ استفاده كرده و نفرموده ﴿زَادَهُ قُوَّةً﴾ ىعنى در علم و جسم تعادل و توازن دارد و قدرت او با آن رسالتى كه بر عهده دارد متناسب است.
[علت مقام والای پیامبر ’ نسبت به انبیای پیشین ^]
پرسش: امتىاز اصلى رسالت پىامبر اكرم صلى الله علىه و آله چىست؟
پاسخ: قرآن مى فرماىد: ﴿شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّىنِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً﴾([11]) ىعنى دىن الهى، ىكى است. ىعنى همهى شرىعتها ىكى بوده است. آنچه پىامبر اسلام آورد، دىن كاملى بود. ادىان دىگر پىامبران هم كامل بود. اما انسانها تفاوت مىكنند و مقتضىات آنها با همدىگر فرق مىكند. باىد دىد چه چىزى براى آنها مناسب است. سطح زندگى، نوع مناسبات و معىارهاى دىگرى از اىن قبىل تعىىنكننده است. جامعهى انسانى در معرض تحولات بسىارى است؛ اما دىن ىكى است. اىن تحولات به معناى اختلاف ماهوىِ ادىان و اىنكه مثلاً دىن پىامبر ما خصوصىتى داشته كه دىگر ادىان نداشته است نمىباشد. نىازهاى جدىد و مسائل مستحدث [و نوىن]، احكام تازه و سطح خاصى از بىان را مىطلبد؛ اما ماهىت ادىان ىكى است. مثلاً همهى احكام مورد نىاز جامعهى زمان نوح علىه السلام در تعلىمات آن حضرت مطرح شده بود. برخى از احكام هم مثل ارث همىشه مورد نىاز بوده و در همهى ادىان مطرح بوده است.
اسلام و قرآن نسبت به دىگر ادىان و كتابهاى آسمانى، مهىمن است؛ چون بىان آن واضحتر و همهجانبهتر است. نىاز انسانها در آن زمان شمول بىشترى داشته است. بشـر امروز مىخواهد توسعهى بىشترى داشته باشد و باىد دىنى در كار باشد كه اىن بسط و توسعه را در نظر داشته باشد. همهى ادىان اىنگونه بودهاند. هىچ دىنى در زمان خود ناقص نبوده است. انسانهاى زمان پىامبر اسلام صلّى الله علىه و آله و نسلهاى آنها، فراگىرى و دقت بىشترى را مىطلبىدند و مىخواستند. اختلافها عمدتاً در نحوهى بىان است.
طبعاً از آنجا كه دىن اسلام از جامعىت، شمول و دقت بىشترى برخوردار است پىامبرى كه حامل اىن رسالت با اىن معانى و ابعاد است مأمورىتش بزرگتر و مهمتر و سختتر از مأمورىت پىامبران گذشته است و حتماً مقامى والاتر دارد.
[گسترده بودن سطح نیازها در زمان پیامبر ’]
پرسش: اىن نقل كه «برادرم موسى چشم راستش نابىنا بود و برادرم عىسى چشم چپش نابىنا بود و من هر دو چشمم بىنا است» آىا اشاره به آن ندارد كه شرىعت موسى به بُعدى پرداخته بود و شرىعت عىسى به بعد دىگرى و دىن پىامبر ما جامع و همهجانبه است؟
پاسخ: اىن با گفتهى من ناسازگار نىست. بالاخره زمان موسى علىه السلام سطحى از دىن و بىان را مىطلبىد و زمان عىسى علىه السلام سطح و بىانى دىگر را. در زمان پىامبر اسلام صلّى الله علىه و آله نىازهاى بزرگتر و گستردهترى در كار بوده است. شاىد اىن رواىت، نشاندهندهى سطح نىازهاى زمان آنها است.
پرسش: مىگوىند در ىهودىت، قانون و شرىعت، وجه غالب است و در مسىحىت، عرفان و طرىقت غلبه دارد؛ اما در اسلام هم شرىعت هست هم طرىقت.
پاسخ: پىروان همهى ادىان به همهى اىنها مكلف بودهاند؛ اما نوع و سطح نىازهاى آنها با همدىگر متفاوت بوده كه طبعاً سطح خاصى از ادبىات را مىطلبىده است. هىچ شرىعتى منسوخ نشده است. تنها مىتوان گفت كه برخى از احكامِ شراىع پىشىن نسخ شده است. به اىن معنا كه اَمَد([12]) زمانى آنها فرا رسىده و دىگر اعتبارى ندارند.
پرسش: به اىن ترتىب اگر در جاىى، حكمى مبىن نداشته باشىم آىا مىتوانىم احكام شراىع پىشىن را استصحاب كنىم؟
پاسخ: اىن پرسش را باىد از فقها پرسىد.
[تکامل انسان، دین کامل را میطلبید]
پرسش: بالاخره فرق اساسى بىن امت اسلام و امتهاى پىشىن كه مسلمانان را شاىستهى دىنِ كامل ساخته چه بوده است؟
پاسخ: به عنوان مثال توجه كنىد كه امروزه ما همهى تجربىات و تحقىقات مسلمانان را از صدر اسلام تاكنون در اختىار دارىم و دانستههاى آنها را به دانش خود مىافزاىىم و تمدن خود را بارورتر مىكنىم و همهى كوششهاى آنها را به خدمت مىگىرىم. همىنطور جامعهى زمان پىامبر اسلام صلّى الله علىه و آله نىز در حدّ خودش ماحَصَل همهى كوششهاى پىشىنىان را در اختىار داشت و به سطح بالاترى از معرفت و ظرفىت رسىده بود و دىن و بىانى با مفاهىمى فراگىرتر و دقىقتر را مىطلبىد. چرا که درىافته بود كه شراىعى در كار است و مفاهىم و ارزشهاىى الهى وجود دارد و ... جاى آن بود كه پىامبرى بىاىد و دىن را با همهى حقاىق و دقاىق آن عرضه كند و قوانىنى دقىقتر و جهانشمولتر و مناسب براى همهى زمانها را مطرح كند. انسانها به حدى رسىدهاند كه همهى آن حقاىق را درىافت كنند و بفهمند و با آنها تعامل بهترى داشته باشند و آنها را به كار بگىرند. هرچند اىن واقعىت به صورت تدرىجى شكل گرفته است اما به هر حال اىن قابلىت وجود داشته و دارد كه حتى به تدرىج به حقاىق و دقاىق دىن راه ىابند.
[اگر به دستورات اسلام عمل کنیم بهترینِ امت هستیم]
پرسش: آىا از آىهى شرىفهى ﴿كُنْتُمْ خَىرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ المُنْكَرِ﴾([13]) بر نمىآىد كه مسلمانان، امّت برتر هستند؟
پاسخ: اىن آىه، مفىد شرطىت و تعلىق است؛ ىعنى امت برتر خواهىد بود اگر امر به معروف و نهى از منكر بكنىد و ... از امىرالمؤمنىن علىه السلام در مورد بنی امىه نقل شده است كه اىنها بدتر از مردم دورهى جاهلىت هستند؛ زىرا حق را مىشناسند و به آن عمل نمىكنند؛ حال آنكه مردم عهد جاهلىت چون حق را نمىشناختند با آن در ستىز بودند. پس، از اىن آىه برترى فعلى و مطلق به دست نمىآىد. در مورد بنى اسرائىل هم آمده است كه خداوند آنها را به واسطهى پىامبران و دىگر نعمتها برترى داد؛ اما آنها قدر ندانستند و از حق روى گرداندند. ما بهترىن مردم هستىم ىا خواهىم بود چون امر به معروف مىكنىم ىا خواهىم كرد و اگر به اىن وظاىف عمل نكنىم اىن فضىلت و مزىت را هم نخواهىم داشت.
پرسش: برخى مىگوىند كه تفاوت اساسى مسلمانان با دىگر امتهاى پىشىن در اىن بوده است كه امت اسلامى، اىن شاىستگى و كفاىت را داشت كه مىراث پىامبر خود را حفظ كند. اُمَم پىشىن، اىن كفاىت ىا اىن قدرت و امكان را نداشتند كه مىراث پىامبرانشان را حفظ كنند. مسلمانان حداقل، اىن تواناىى را داشتند كه قرآن را حفظ كنند. پس اىن امكان فراهم شد تا از آخرىن رسالت برخوردار شوند.
پاسخ: حتى همىن قرآن را مسلمانان به تعبىر رواىات ما «أَقَامُوا حُرُوفَهُ وَ حَرَّفُوا حُدُودَهُ»([14]). بنابراىن اىن مطلب به طور جزئى قابل قبول است؛ اما با اىن توضىح كه وقتى در طول تارىخ، مردم اجمالاً با شرائع، احكام الهى و ارزشهاى آسمانى آشنا شدند اىن تواناىى را ىافتند كه تعامل بهترى با دىن و دىانت داشته باشند و قابلىت حفظ امانت قرآن و تحمل مسئولىت دىن را پىدا كنند. دىگر، مثل امم پىشىن با ادىان الهى غرىبه و ناآشنا نبودند و مىتوانستند با حقاىق گستردهتر و عمىقتر، تعامل بهترى داشته باشند. حال اگر عمل كردند كه چه خوب و اگر نكردند مثل بنى اسرائىل خواهند بود.
پرسش: از تعبىر ﴿هُدىً لِلْمُتَّقىن﴾([15]) نىز همىن بر مىآىد؟ ىعنى كسانى كه تقواپىشه هستند از اىن هداىت و امتىاز برخوردار مىشوند وگرنه مشمول آن نخواهند بود و امتىازى هم نخواهند داشت؟
پاسخ: بله.
[ادیان، محرک عقول هستند]
پرسش: به طور كلى پىامبر اكرم صلّی الله علیه و آله و دىن اسلام چه نقش و تأثىرى در تمدن بشرى داشته است؟
پاسخ: همانطور كه امىرالمؤمنىن علىه السلام فرمودهاند پىامبران، دفىنههاى عقول را آشكار و فعال مىكنند([16]). تأثىر ادىان در تمدنها در تحرک بخشىدن به عقول است. زمانى كه دىن اسلام حاكمىت پىدا مىكند و ثبات و امنىت پىدا مىشود و ظلم و فساد كاهش مى ىابد، طبعاً مجال براى رشد عقول و اىجاد تمدن فراهم مىشود. ادىان، انسانها را به عقل و ارزشها فرا مىخوانند و اىن خود زمىنهساز تمدن مىگردد.
[اسلام، تمدنساز بود]
پرسش: اىن در مورد كلىت ادىان است. در مورد تأثىر خصوص اسلام چه مى فرماىىد؟
پاسخ: جاهلىت نقشى جز تخرىب و افساد نداشت. با ظهور اسلام، صلاح و سداد جانشىن فساد گشت و طبعاً امكان شكلگىرى تمدن فراهم آمد. آنگاه كه اسلام آمد و براى معانى و مفاهىم متعالى، ارزش قائل شد و آنها را صاحب نقش و تأثىر در جامعه ساخت، طبعاً جامعه راه رشد و توسعه را پىدا كرد. قطعاً هر خىر و مطلوبى كه مسلمانان بعد از اسلام بدان نائل آمدهاند ناشى از اسلام بوده است. اگر جاهلىت به همان حال خود باقى مىماند، ما امروزه چه وضعى داشتىم؟ اسلام به همان اندازه كه مبناى عمل قرار گرفت منشأ شكلگىرى تمدن اسلامى گشت و اىنگونه به كلىت تمدن بشرى خدمت كرد.
طبعاً دىنى كه سلامتش حفظ شده و كاملتر است در آفرىنشِ تمدن نىز اثرگذارتر خواهد بود. هر آنچه در اىجاد تمدن نقش دارد در اسلام تعبىه شده است. جاهلىت نقشى جز تخرىب و تضعىف مبانى تمدن نداشته است. اسلام هر آنچه را كه مانع شكلگىرى تمدن بود از بىن برد و خود، زمىنههاى تحقق تمدن را فراهم كرد. هر خىر و فاىدهاى كه بشر دىده است به خاطر احىاى ارزشها است و اىن خدمتى است كه اسلام كرده است. اگر اسلام نبود، هىچكدام از عوامل تمدنساز هم نبودند و اساساً زمىنهاى براى شكلگىرى هىچكدام از تمدنهاى بشرىِ متأخر باقى نمىماند. به اندازهاى كه مردم نسبت به تعلىمات اسلام واكنش مثبت نشان دادند به همان اندازه در ساخت تمدن و جهتدهى به آن توفىق ىافتند.
[بازگشت به جاهلیت در سایر ادیان]
پرسش: همهى جوامع دىنى پس از انبىاى خود به جاهلىت پىشىن برگشتند. اىن، هم در مورد قوم حـضرت موسى علىه السلام و هم در مورد قوم حضرت عىسى علىه السلام صادق است. اما اىن اتفاق در جامعهى اسلامى پس از وفات پىامبر اسلام صلّى الله علىه و آله رخ نداد.
پاسخ: رمز و راز اىن موفقىت در اىن است كه مردم به دلىل تأثىرات ادىان گذشته و رشد بىشترى كه ىافته بودند نسبت به تعلىمات پىامبر اسلام صلّى الله علىه و آله واكنش بهترى نشان دادند. پىروان دىگر ادىان، حتى بعد از اسلام با تعلىمات دىنىِ خود و حتى عالمان خود، برخوردهاى سلبى داشتند. اىنان تلاشهاى پىامبرانشان را ناكام ساختند.
[پاسخ به یک شبهه: تمدن در سایهی کنار گذاشتن دین؟!]
پرسش: برخى بر آن هستند كه اساساً رابطهاى مىان دىن و تمدن نىست و اصولاً ادىان، تمدنآفرىن نبودهاند. همىن تمدن غربى، زمانى شكل گرفت كه غربىها از دىن روىگرداندند.
پاسخ: زمانى كه هىچ ارزش و هىچ معرفتى در كار نىست، چگونه مى تواند تمدنى شكل بگىرد؟ اگر ادىان نبودند اىن ارزشها و معارف چگونه مطرح مىشد و باقى مىماند؟ نظم و نظام اجتماعى نیز در پرتو ادىان شكل گرفته است. قوانىن حاكم بر جوامع را ادىان تعىىن مىكردند. بدون اىنها چگونه مىتوان تمدنى داشت؟ غربىها دىن خود را كنار نگذاشتند؛ بلكه آنچه را كه به نام مسىحىت رواج ىافته بود كنار گذاشتند. آىىنى كه آن برخوردهاى ظالمانه را با علم و عالِم داشته است نمىتوانست تمدن بىافرىند. در تمدن غربى آنچه جزء ارزشها و مؤلفههاى مثبت تلقى مىشود همان چىزهاىى است كه در ادىان، مورد تأكىد قرار گرفته است.
[عقل و دین ستیزهای ندارند]
پرسش: در مورد امت اسلام هم گفته شده است كه تا زمانى كه فقط نقل نصوص دىنى و تفسىر قرآن و حدىث در كار بود تمدن به وجود نىامد. آنگاه كه مسلمانان در پى عقل و فلسفه رفتند و از تعلىمات و علوم دىنى فاصله گرفتند تمدن اسلامى پا گرفت و وقتى عقلگراىى در قالب اعتزال ىا فلسفه افول كرد، تمدن اسلامى هم رو به افول گذاشت.
پاسخ: تعبد نسبت به فرمانهاى الهى، عىن عقل و خرد است. بىن دىن و عقل هىچ ستىز و ناسازگارىاى وجود ندارد. تعالىم دىن در مورد نحوهى زندگى كردن و نحوهى تعامل با دىگران و از اىن قبىل، همه در مسىر درىافتها و خواستهاى عقل است. علاوه بر اىن، دىن بارها به تعقل و تأمل فراخوانده است. عبادت نىز به آدمى، سكىنه و آرامش لازم را مىدهد و زندگى را طىب و طاهر مىكند. همهى اىنها عقل و علم را شكوفا مىكند. مادامىکه آرامش و سلامت نباشد عقل نمىتواند به كار بىفتد و محصول دهد. سر و سامان ىافتن جوامع و مناسبات اجتماعى در پرتو تعالىم و احكام دىنى بوده است. در فضاى به دور از تنش در روابط و مناسبات اجتماعى است كه عقل مجال نقشآفرىنى مىىابد.
[چرا فلاسفه طرد میشدند؟]
پرسش: اگر اىنچنىن است پس چرا بارها فىلسوفان، مورد طرد عالمان ادىان و پىروان آنها قرار گرفتهاند؟
پاسخ: آىا اىن فىلسوفان بودهاند كه ارزشها را به جوامع پىشكش كردهاند ىا اىن ادىان بودند كه جامعه را با ارزشها آشنا كردند؟! دىن، ارزشها را آورده و عقل هم آنها را تأىىد كرده است. همچنىن باىد روشن شود كه فىلسوفان را متدىنان طرد كردهاند ىا كجاندىشان و بدخواهانى در كسوت دىن؟ گذشته از اىن، مگر فىلسوفان، نماد و نماىندهی انحصارى تعقل هستند؟ ممكن است عقل ىک شخص به نتاىجى برسد كه با شرىعت و تشریع نسازد. اىن به معناى ناسازگارى عقل در كلىت آن با دىن نىست. دىن، عقل صحىح و عقل فطرى موجود در عموم انسانها را تأىىد مىكند. اگر فرد شىادى پىدا شد و گفت خدا موجود نىست و فلسفه مرا به اىنجا رسانده است، آىا ما اىن سخن را از او مىپذىرىم؟ آىا باىد هر آنچه را فىلسوفان گفتند بپذىرىم؟ برخى آراء، سلامت جامعه را نىز مورد تهدىد قرار مى دهد. عقل، احكام صرىحى دارد مثل علىت، عدم امكان تناسخ و از اىن قبىل كه كاملاً مورد تأىىد دىن نیز مىباشد. گاهى عقل در حوزههاىى وارد مىشود و نظر مىدهد كه شاىستگى و قابلىت درک آنها و نظردادن در مورد آنها را ندارد. آىا باىد عقل بشرى آنقدر تقدىس شود كه در جاىگاه خدا و تشرىعكننده قرار بگىرد؟
[تثلیث صدر اسلام و تثلیث کنونی]
پرسش: به مناسبات اسلام و دىگر ادىان بپردازىم. برخى بر آن هستند كه آنچه در قرآن در خصوص دىگر ادىان گفته شده است ناظر به پىروان آن ادىان در آن زمان و در آن منطقه است و شمول و عمومىتى ندارد. مثلاً تثلىثى كه قرآن مىگوىد، مورد نظر گروه اندكى از مسىحىان جزىرة العرب بوده و با تثلىث راىج در مىان مسىحىان از گذشته تا كنون تفاوت دارد. نظر شما در اىن خصوص چىست؟
پاسخ: آنچه ما مىدانىم اىن است كه مسىحىان، فرقههاى مختلفى داشته و دارند. با اىن همه، آنچه مسىحىانِ زمانِ ما در خصوص تفكر دىنى خود مىگوىند با آنچه قرآن مىگوىد و رد مىكند ىكى است. البته به نظر اىنان امورى چون تثلىث از مسائلى نىست كه ما بتوانىم در باب آنها تفكر كنىم. پاپ از طرف ما در آنها تفكر مىكند و تفسىر خود را ارائه مىدهد و ما هم باىد بپذىرىم. معمولاً اىنان از بحث گرىزان هستند و امور را به غىب حواله مىدهند و مىگوىند: اىنها از اسرار الهى است و نمىتوان با عقل به آنها رسىد. اىنان تثلىث را منكر نمىشوند و نمىگوىند كه قرآن در مورد تثلىث آنان سخنى ناصواب گفته است؛ فقط تثلىث خود را عىن توحىد مىدانند و فهم آن را از اسرار مىدانند.
[مهمترین نقد مسترقان بر پیامبر اسلام ’]
پرسش: نقدهاى مهمى كه مستشرقان بر اسلام و پىامبر اسلام صلّى الله علىه و آله وارد كردهاند كدام است؟
پاسخ: مهمترىن نقدها ىكى همىن جنگ و خشونتى است كه به اسلام و پىامبر اكرم نسبت دادهاند و «پاپ بندىكت شانزدهم» نىز آن را اخىراً تكرار كرد. همىنطور نسبتهاىى چون نابغه بودن، سىاستمدار بودن و از اىن قبىل را بر پىامبر وارد كردهاند تا جنبهی الهى و پىامبرى آن حضرت را مورد انكار قرار دهند. مىگوىند پىامبر اسلام صلّی الله علیه و آله كارهاى بزرگى كرده است؛ اما همه را در ساىهى شمشىر و جنگ صورت داده است. پس اسلام، دىن شمشىر است.
[نبردهای پیامبر’دفاعی و آزادیخواهانه بودهاند]
ما به اىنان مىگوىىم كه شما فقط ىک مثال ارائه كنىد كه ثابت كند پىامبر صلّی الله علیه و آله ابتدا به جنگ كرده است. همهى جنگهاى پىامبر دفاعى بوده است. همواره مخالفان و دشمنان با تعرض به مسلمانان، جنگ و دفاع را بر آنان تحمىل كردهاند. در جنگ بدر، پىامبر صلّى الله علىه و آله به مسلمانان فرمودند: «حقى را كه خدا براى شما قرار داده است بجوىىد». در جنگ بدر شاىد توهّم عمومى اىن بود كه پىامبر صلّى الله علىه و آله به قصد نبرد و براى گرفتن كاروان قرىش حركت كرده است؛ اما اىن سخن پىامبر صلّى الله علىه و آله نشان مىدهد كه جنگ براى استىفاى حقوق و اموال غصبشدهى مسلمانان در مكه بوده است. نبرد با مـشركان عموماً به خاطر مانعتراشى آنان بر سر اىمان آوردن مردم بوده است.
منتقدان باىد پاسخ دهند كه مشركان به چه حق و مجوزى، مانع اسلام آوردن مردم و متعرض تازهمسلمانان مىشدهاند؟ همهى جنگهاى پىامبر صلّى الله علىه و آله جنگهاى آزادىخواهانه و آزادىبخش بوده است؛ ىعنى براى رفع موانع در برابر آزادى عقىده.
پرسش: ىعنى همهى جنگهاى پىامبر دفاعى بوده است؟
پاسخ: اولاً: در همهى اىن جنگها زمىنهسازى و هجوم ابتداىى را مشركان و دشمنان اسلام انجام دادهاند. معارضان اسلام همواره در حال جنگ و ستىز با مسلمانان بودهاند؛ جنگى دائمى و بى وقفه. با شروع و رسمىت دعوت پىامبر صلّى الله علىه و آله همهى مشركان بر ضدّ پىامبر صلّى الله علىه و آله اعلان جنگ كردند.
پىامبر صلّى الله علىه و آله فقط آنان را به سوى خدا دعوت مىكرد و هرگز از جنگ سخن نمىگفت؛ اما آنان در همهى نواحى شبه جزىره، پىامبر صلّى الله علىه و آله را به عنوان دشمنى معرفى مىكردند كه باىد با او جنگىد و او را از مىان برداشت.
همىن الان اگر كسى براى جنگ با من زمىنهسازى كند و با اىن و آن همپىمان شود تا مرا از مىان بردارد و كمكهاى مالى براى دشمنان من بفرستد، هر مبارزهاى كه من علىه وى انجام دهم دفاع مشروع تلقى مىشود. شما نمىتوانىد در جنگهاى پىامبر نبردى را نشان دهىد كه گام اول را دشمنان برنداشته باشند.
ثانىاً: اساساً شرک، نبرد با خدا است و طبعاً مشرک نمىتواند اسلام و دعوت به توحىد را بپذىرد و با آن كنار بىاىد و همواره در پى جنگ با دعوت توحىد است.
[آیات جهاد در قرآن چه میشود؟]
پرسش: قرآن مى فرماىد ﴿قاتِلُوا الَّذىنَ لا ىؤْمِنُونَ بِاللهِ وَ لا بِالْيَومِ الْآخِرِ وَ لا ىحَرِّمُونَ ما حَرَّمَ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ لا ىدىنُونَ دىنَ الحَقِّ﴾([17]).
پاسخ: اىن به طور مطلق نىست. هرگز اىن آىه بدان معنا نىست كه با هر کسى كه مشرک بود بجنگىد؛ بلكه با توجه به شأن نزول آن، ناظر به كسانى است كه اعلان جنگ كردهاند؛ زىرا مـشركان از همان ابتداى دعوت رسماً و عملاً و علناً جنگى تمامعىار را علىه پىامبر اسلام صلّى الله علىه و آله و گروندگان به آن حضرت اعلام و آغاز كردند.
[معصومین ^ آغازگر جنگ نبودهاند]
پرسش: آىا الان اگر امام معصوم ظاهر و حاضر شود مىتواند به جنگ ابتداىى فرمان دهد؟ آىا به خاطر آنكه مشركان را به توحىد رهنمون شود مىتواند جنگى را آغاز كند؟
پاسخ: اىن مربوط به امام معصوم مىشود. من كه نمىتوانم وظىفهى امام معصوم را تعىىن ىا كشف كنم.
پرسش: ىعنى ما نمىتوانىم در اىن خصوص بحث نظرى داشته باشىم؟
پاسخ: بله، ولى آنچه مسألهى اصلى ما است اىن است كه آىا ما مىتوانىم جنگى را علىه شرک و مشركان، بدون هىچ نوع حمله و تهدىدى از سوى آنان آغاز كنىم؟ در خصوص معصومان هىچ سند و شاهدى ندارىم كه اىشان چنىن جنگى را صورت داده و آغاز كرده باشند. اما اىنکه پس از اىن، امام معصوم اىن كار را خواهد كرد ىا نه، اىن را من نمىدانم و مربوط به شخص امام است. بنا به ظواهر، ما دلىلى ندارىم. اما امام معصوم مىتواند بر اساس تأوىل عمل كند.
[امیر المؤمنین و حسنین ^ در جنگهای خلفا]
شما ببىنىد چرا امىرمؤمنان حـضرت على علىه السلام در دوران حكومت خود هىچ جنگى را علىه مـشركان سامان نداد و فرماندهى نكرد؟ چه بسا آن حضرت، فتوحات زمان خلفا را هم به نفع اسلام نمىدانست. او مىخواست نامسلمانان به آىىن اسلام در آىند، اما نه از راه جنگ. حضرت نمىخواست اسلام را بر مشركان تحمىل كند. همچنین دلىلى ندارىم كه حسنىن علىهما السلام در فتوحات شركت كرده باشند. ما هىچ دلىلى ندارىم كه امام معصوم هجومى ابتداىى را علىه مشركان ترتىب داده باشد. اما در اىن خصوص كه بعد از اىن، امام معصوم در زمان حضورش چنىن نبردى را انجام خواهد داد ىا نه، من چىزى نمىدانم.
پرسش: مگر قرآن كرىم مغلوب شدن اىرانىها و غالب آمدن رومىها را پىش بىنى نكرد؟ آىا اىن دلىلى بر تأىىد آن نىست؟
پاسخ: اىن ماجراىى است بىن اىرانىان و رومىان و ارتباطى به مسلمانان ندارد. اىن خبرى است از واقعىتى كه بعدها رخ خواهد داد و در زمان پىامبر اكرم صلّى الله علىه و آله رخ داد. زمانى كه رومىها از بلاد فُرْس به حلب برگشتند، در آن وقت پىامبر اكرم صلّى الله علىه و آله سپاهى را متوجه آنها ساخت. روىاروىى سپاه «زىد ابن حارثه» و رومىان بعد از غالب آمدن رومىان صورت گرفت و هرگز اىن آىه، اشارهاى به مغلوب شدن اىرانىها در زمان خلىفه دوم ندارد.
[عدم مشروعیت فتوحات خلفا]
پرسش: بله، ما هىچ دلىلى حاكى از تأىىد فتوحات از سوى امام على علىه السلام ندارىم؛ اما سخنى از آن حضرت در ردّ فتوحات نىز ندارىم.
پاسخ: نامهى امام على علىه السلام به امام حسن علىه السلام را مورد تأمل دقىق قرار دهىد. در آن شواهدى هست كه بر عدم مشـروعىت فتوحات دلالت دارد.
پرسش: در خصوص مشاورههاىى كه حضرت امىر علىه السلام به خلفا در اىن زمىنهها ارائه مىكرد چه مىفرماىىد؟
پاسخ: نظر مشورتى دادن غىر از تأىىد است. ماحَصَل آنكه هىچ مورد و دلىلى وجود ندارد كه امام معصوم جنگى ابتداىى را علىه مشركان آغاز كرده باشد؛ اما آىا امام چنىن حقى را دارد ىا نه، من در اىن باب چىزى نمىدانم و نمىگوىم. من اىن حق را ندارم؛ اما امام شاىد. من تكلىف اىشان را نمىدانم.
[وظیفهی ما در قبال مشرکان]
پرسش: در نگاهى كلى و براى جمعبندى بفرماىىد كه وظىفهى ما در قبال مشركان چىست؟
پاسخ: اگر حجت بر مشركان تمام شود و همهى راههاى مسالمتآمىز طى شود و معلوم گردد كه بنا بر عناد و ستىز است و آنها در پى آن هستند كه سدّ و مانعى در برابر پىشـرفت توحىد اىجاد كنند، در اىن صورت مىتوان جنگى را علىه آنان آغاز كرد و اىن هرگز با آزادى عقىده منافات ندارد و اىن به معناى روا داشتن ستم بر حرىم دىگران نىست؛ زىرا اىن او است كه با اصرار خود بر شرک، ظلمى عظىم را روا داشته است و هم به خود و هم به حقىقت ستم كرده است: ﴿إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظىمٌ﴾([18]).
توحىد، مقتضاى فطرت و حكم صرىح و قطعى عقل است. پس هر گاه حجت اقامه شد و شبهات بر طرف شد و دىدىم هنوز وى بر باطل پافشارى مىكند و در پى تخرىب حق است، باىد از حقىقت دفاع كنىم و در پى به پاداشتن آن برآىىم و مانع تخرىب حق و حقىقت توسط مشركان شوىم.
[استفاده از شمشیر علی رغم وجود شبهه]
پرسش: اساساً چه اىرادى دارد كه ما توحىد را با شمشىر پىش ببرىم؟
پاسخ: با وجود شبهه و با وجود قانع نشدن فرد و در صورت عدم اقامهى ادلّهى كافى براى وى، جنگىدن با او كار ناصوابى است.
اما اگر ماجرا به سرحدّ جحود برسد: ﴿وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَىقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ﴾([19]) در اىن صورت هىچ اىرادى ندارد كه او را با شمشىر به اذعان در برابر حق مجبور سازىم و مانع تجاوز به حقىقت و هتک آن توسط وى شوىم.
اما اگر هنوز در غفلت به سر مىبرد و مطالب براى او روشن نشده است، درست نىست كه وى را مجبور كنىم كه ىا اىمان بىاورد ىا كشته شود؛ چرا که اىن کار، كارى است غىر منصفانه.
[اسرائیلیات و میزان اثرگذاری آن در منابع اسلامی]
پرسش: وارد بحث دىگرى بشوىم؛ معروف است كه اسرائىلىات به مىراث دىنى ما راه ىافته است. آىا منابع شىعى از اىن آفت مصون مانده است؟ گوىا شما در اىن خصوص كتابى تألىف كرده بودىد كه متأسفانه در هجوم صهىونىستها به لبنان همراه با دستنوشتهها و منابع بسىار دىگرى در آتش غىظ دشمن سوختند.
پاسخ: من بنا به تحقىقات گذشتهام در بىش از سى سال گذشته در خصوص تأثىر اهل كتاب بر مسلمانان در زمىنههاى مختلف به شواهد و موارد فراوانى برخورد كردهام كه نشاندهندهى تأثىر عظىم آنها بر مىراث مسلمانان است و اتفاقاً مىراث شىعه در اىن زمىنه، كمترىن اثر را پذىرفته و كمترىن آسىب را دىده است. اما تفصىل ماجرا:
[چگونگی پیدایش اسرائیلیات]
در ابتدا، ىهودىان در شبه جزىرهى عربستان حضور داشتند و اىن حضور فقط حضور فىزىكى نبود؛ بلكه حضور فرهنگىِ قوىاى در وجدان و ذهنىت مردم داشتند. مردم شىفتهى آنها بودند و آنها را منبع معرفت و علم مى دانستند؛ به وىژه آنكه ىهودىان، خودشان را به عنوان آشناىان به حوادث آىنده وانمود مىكردند. همهى انسانها ماىل هستند كه خود را در برابر آنچه در آىنده پىش مىآىد بىمه و صىانت كنند و از امر نادانسته و غائب در هراس هستند. وقتى كسانى مدّعى علم به آن امور مىشوند، طبعاً در محىطى جهلزده مورد توجه وىژهاى قرار مىگىرند. حتى اگر انسان بداند كه آنها دروغ مىگوىند باز هم پىشگوىىها، آن هم در خصوص موضوعاتِ داراى حساسىت و اهمىت، تأثىر خود را مىگذارد.
ىهودىان از اىن نقطه ضعف انسانى كه در مىان عربهاى جاهلى، شدىدتر از معمول هم بود سود مىجستند و خود را آگاه از غىب وانمود مىكردند. قبائل و شخصىتهاى مهمّى را مىشناسىم كه براى اسلام آوردن خود، سراغ كاهنان ىهود مىرفتند و از آنها نظر و اجازه مىخواستند. در مورد مسافرتهاىشان با آنها مشورت مىكردند و ...
در بدو ورود پىامبر اسلام صلّی الله علیه و آله به مدىنه، معاهدهاى مىان پىامبر صلّى الله علىه و آله و ىهودىان امضاء شد؛ ىهودىان عرب، نه ىهودىان بنىاسرائىل. پىامبر با قباىل «بني قرىظه» و «بني قُىنْقاع» و دىگر ىهودىان بنى اسرائىل معاهدات مستقلى را امضاء كرد؛ اما آن پىمانِ آغاز هجرت، بىن پىامبر و ىهودىان عرب منعقد شد.
باىد توجه كرد كه اىنها چگونه به كىش ىهود در آمدند. اىنها كسانى بودند كه مثلاً مادرشان در هنگام بىمارى سختِ آنها نذر كرده بود كه اگر شفا ىابند آنها را به كىش ىهود در آورد. ىعنى ىهودىان از چنىن هىمنهاى برخوردار بودند كه افراد تصور مىكردند با چنىن نذرى مشمول عناىات وىژه خواهند شد.
نفوذ اىن ىهودىان با ظهور پىامبر اسلام صلّى الله علىه و آله همچنان تا حدى باقى ماند. گاهى مسلمانان براى تعلىم، سراغ آنها مىرفتند. اىنها مدارسى چند در شبه جزىره و از جمله در مدىنه داشتند. حتى بزرگان صحابه به اىن مدارس مىرفتند و چىزهاىى را از آنها ىاد مىگرفتند؛ حتى «حفصه» همسر پىامبر هم به اىن مدارس رفت و آمد داشت و گاهى مطالب آنها را براى پىامبر صلّى الله علىه و آله نقل مىكرد و حضرت از اىن كار خشمگىن مىشد و مىفرمود: «اىنان حق و باطل را در هم آمىختهاند و آنچه من آوردهام به صورت پاک و روشن و«نقىة بىضاء» است؛ پس آنها را رها كنىد و از من پىروى كنىد»([20]).
همهى اىنها نشان مىدهد كه ىهودىان همچنان نفوذ خود را حفظ كرده بودند. فقط تعداد بسىار كمى از مسلمانان تحت نفوذ اىنان نبودند. برخى از اصحاب خدمت پىامبر صلّى الله علىه و آله مىآمدند و مىكوشىدند تا برخى از مشاهىر ىهود را به پىامبر صلّى الله علىه و آله نزدىک کنند تا نزد آن حضرت مقبولىت پىدا كنند. بدىن ترتىب، بسىارى از القائات ىهودىان در ذهنىت مسلمانان راه ىافت و به رسوبات ذهنى آنها تبدىل شد.
[تسلط یهود بر جوامع اسلامی بعد از رحلت پیامبر ’]
اىن وضعىت هم در زمان پىامبر صلّى الله علىه و آله و هم بعد از آن ادامه ىافت. مثلاً منع كتابت حدىث، تحت تأثىر القائات ىهودىان بود. فرقهاى از ىهودىان بودند كه فقط نوشتن تورات را جائز مىدانستند. البته حاكمان در اىن مسأله، اهداف سىاسى را نىز دنبال مىكردند؛ ولى كارشان مُلهَم از ىهود بود و مىگفتند «لَا كِتَابَةَ مَعَ كِتَابِ الله». مىگفتند ممكن است كلام خدا با كلام پىامبر صلّى الله علىه و آله در هم آمىزد و چنىن و چنان شود.
گاهى حتى خلىفه اگر مىخواست مسافرت كند، با ىكى از كاهنان ىهود مشورت مىكرد. البته برخى از اىنان به ظاهر مسلمان شده بودند. از اىنها مىپرسىدند كه در مورد فلان مسأله، مثلاً در مورد خلفا ىا فلان واقعه، مطالبى در تورات و تلمود هست ىا نه؟ و آنها در اىن خصوص مطالبى را درست ىا نادرست، القاء مىكردند. اىنها حتى در عرصهى سىاسى هم از اىن نفوذ و تأثىر برخوردار بودند. به مجرد منع كتابت حدىث، برخى از اىن عالمانِ سابقاً ىهودى را در مساجد راه دادند تا به نقل مطالب تورات بپردازند. اىنها ابتدا در پنجشنبهها و دوشنبهها مجالسى داشتند و به مرور هر روزه شد. حتى خلفا هم در مجالس آنها حاضر مىشدند. دهها سال و بلكه صدها سال، اىن تأثىر و نفوذ باقى ماند.
طبىعى است كه اندىشههاى ىهودى در فقه، تفسىر، اعتقادات و ... راه ىافت. مثلاً مَقْدِسى در مورد وضو مىگوىد: «وضوى ىهود عىناً همان وضوى ما اهل سنت است» و ىا اىنکه گفته است: «حوا از پهلوى چپ آدم آفرىده شد» و ...
«حجاج ابن ىوسف» از طواغىت بنى امىه در عراق، پذىراى ىهودىان مىشد. آنها به وى مىگفتند كه ما در كتابهاىمان خواندهاىم كه چنىن و چنان ... و وى به سخنان آنها ترتىب اثر مىداد و گاهى بر اساس آن سخنان به جاىى حمله مىكرد. نوشتهاند كه درازگوشى در جاىى بول كرد. ىك ىهودى، خاکِ آلوده به بول را برداشت و با خود برد. از او پرسىدند: چرا اىن كار را كردى؟ گفت: در كتابهاىمان خواندهاىم كه در مكانى كه اىن حىوان بول مىكند مسجدى ساخته مىشود كه از فضىلت بسىارى برخوردار است و ... حجاج هم اىن را جدى گرفت و در آنجا مسجدى ساخت.
[تأثیر اسرائیلیات بر میراث شیعی]
پرسش: در مورد تأثىر احتمالى اسرائىلىات بر مىراث شىعه توضىح بفرماىىد.
پاسخ: در مورد شىعه، به ىُمن وجود ائمهى طاهرىن علىهم السلام اىن اسرائىلىات كمتر راه ىافته است و اىن ىک ادعاى بىپشتوانه نىست. مثلاً در مقابل اىن گفتهى كعب الأحبار كه كعبه هر روز صبح به سوى بىت المقدس سجده مىكند امام باقر علىه السلام مى فرماىد: كعب الأحبار دروغ مىگوىد؛ خداوند لعنتش كند. ائمه و شىعىانِ آنها در كمىن اهل كتاب بودند و رفتارهاى آنها را زىر نظر داشتند. مثلاً تبعىد و آزار ابوذر به خاطر عصاىى بود كه بر سر كعب الأحبار زده بود كه چرا تو در مورد دىن ما نظر مىدهى و سخن مىگوىى. «عبدالله پسـر عمرو عاص» و «ابو هرىره» از اىنان مطالب بسىارى را مىشنىدند و نقل مىكردند. اما ائمه علىهم السلام از آغاز، سدّ منىعى بىن اصحاب خود و اهل كتاب اىجاد كرده بودند.
با اىن همه، در منابع شىعى هم مطالبى راه ىافته كه از سنخ اسرائىلىات است. مثلاً تا زمان علامهى حلّى اىن فتوا وجود داشت كه مىتوان به سوى صخره در بىت المقدس نماز خواند. واقعىت اىن بود كه بنى امىه براى مدتى قبلهى مسلمانان را از كعبه به سوى صخره تغىىر دادند؛ زىرا «عبدالله ابن زبىر» بر حجاز و مكه استىلا ىافته بود و بنى امىه مىترسىدند كه اهل شام در صورت حج گزاردن تحت تأثىر تعلىمات و تبلىغات ابن زبىر قرار بگىرند؛ لذا قبله را به سمت صخره تغىىر دادند و حج را نىز براى مدتى در همىن مكان به جا آوردند و مسجد صخره را بنىان كردند و احادىثى در فضىلت اىن مكان و تغىىر قبله به سوى آن وضع كردند.
بنىهاشم به تبع ائمه علىهم السلام قبلهى خود را تغىىر ندادند. حجاج، قاضىاى را به [منطقهى] واسط فرستاد. نماىنده در واسط دىد كه قبله به سوى كعبه نىست. خواست قبله را اصلاح كند. به او اىن اتهام را زدند كه رافـضى است. رواىاتى از ائمه علىهم السلام صادر شد كه براى حفظ تقىه بود. «ىستَحَبُّ التَّىاسُرُ» ىعنى به سوى همىن قبله نماز بخوانند. با اىن همه جز در مواردى معدود، مىراث شىعه از اسرائىلىات در امان مانده است.
[تنقیح روایات اعتقادی]
پرسش: منابع رواىى فقهىِ ما چند بار تنقىح و تهذىب شده است؛ چرا اىن كار در خصوص رواىات اعتقادى صورت نگرفته است؟
پاسخ: رواىات فقهى بر اساس مبانى و روشهاى پذىرفته شده در علوم نقلى و در فقه الحدىث و سندشناسى تهذىب مىشود. اما رواىات اعتقادى، نىازمند روشها و اصول متفاوتى است كه هنوز به طور كامل طراحى نشده است. در فقه، ما در پى مبناى عمل و حكم شرعى هستىم؛ اما رواىات اعتقادى ناظر به واقعىت و باىدهاى قلبى و ذهنى است و مبانى خاص خود را مىطلبد.
[مدار حجیت روایات در تاریخ مانند فقه نیست]
پرسش: نظر جناب عالى در خصوص حجىت اخبار آحاد در موضوعات اعتقادى و تارىخى چىست؟
پاسخ: در موضوعات تارىخى، ما بر پاىهى شواهد تارىخى همراه با تحلىل آنها عمل مى كنىم؛ به عنوان مثال اگر فرضاً در رواىات فقهى به شىعه بودن راوى اهمىت مىدهىم، در اىن جا گاه گفتهى ىك غىرشىعى را مىپذىرىم؛ چون شواهدى در كار است. مثلاً اگر ىک سنى در مورد شخصىتهاى مورد احترام اهل سنت اىرادى را نقل كند اىن به صحت نزدىكتر است تا نقل همىن مطلب توسط ىک شىعه. به عبارت دىگر بحث، دائرمدار واحد ىا متواتر بودن خبر نىست؛ بلكه منوط به مىزان و كفاىت شواهد است.
[راه اطمینان به نقلهای تاریخی]
پرسش: با همهى دخل و تصرفها و جانبدارىها و تعصبهاى تارىخنگاران و راوىانِ وقاىع تارىخى، چگونه مىتوان به نقلهاى تارىخى اطمىنان كرد؟
پاسخ: واقعىتها و حقاىق تارىخىاى وجود دارد كه به هىچ وجه قابل انكار نىست. همىن مسلّمات، نقطهى ثقل و اتّكاى ما در بررسى صحت و سقم دىگر نقلهاى تارىخى مىشود.
اما از لحاظ دسترسى به منابع معتبر؛ درست است كه در گذشته منابعى بوده كه هم اكنون در اختىار ما نىست؛ اما با توجه به تتبّعات و ارتباطات گستردهاى كه امروزه رونق بىشترى ىافته است، ما در مجموع نسبت به تکتک علماى پىشىن به منابع بىشترى دسترسى دارىم.
اما در مورد موضوعات اعتقادى، اىن كه مثلاً گذشتگان چنىن و چنان اعتقادى داشتهاند تعىىنكننده نىست. اگر همهى علماى پىشىن، اعتقاد و باورى داشتهاند و من امروزه با توجه به منابع و ادلهى در دسترسم به باور دىگرى برسم، همىن برداشت و تحلىل خودم مبناى الزامآور خواهد بود. اىن كه مثلاً شىخ صدوق و دىگران به سهو النبى معتقد بودهاند براى من حجىتآور نخواهد بود.
نكتهى دىگر اىنكه باورهاى اعتقادىِ ما در تأىىد و تكذىب نقلهاى تارىخى اثرگذار است. وقتى كه ما به عصمت پىامبر اسلام صلّى الله علىه و آله معتقدىم، طبعاً نقلهاىى را كه با اىن مقام و منزلت ناسازگار است نمىپذىرىم.
[حاکمیت باورهای اعتقادی بر نقلهای تاریخی]
پرسش: اىن در صورتى است كه شما مقام عقل را برتر از نقل بدانىد. اما كسانى هستند كه نقل را بر عقل مقدم مىكنند، چگونه اىن باورهاى اعتقادى را مبناى صحت و سقم اخبار تارىخى قرار مىدهند؟ وقتى شىعه و سنى همه نقل مىكنند كه پىامبر سهو مىكرد چگونه مىتوان از كنار آن گذشت؟ مشاىخ قم كه به سهو النبى معتقد بودند، همه محدّث و نقلگرا بودند.
پاسخ: قمىها نىز به اندازهى ما به عقل احترام مىگذاشتند و آنچه را بنا به حكم عقل با نبوت پىامبر ناسازگار بوده است نمىپذىرفتند. اگر دهها حدىث معتبر هم عرضه مىشد كه كارى غىر اخلاقى را به پىامبر نسبت مىداد حتماً آنها هم زىر بار آن نمىرفتند.
پرسش: اىن لزوماً به خاطر حكم عقل نىست؛ بلكه به خاطر نقلهاى معتبر دىگرى است كه دامان پىامبر صلّى الله علىه و آله را از اىنگونه كارهاى غىراخلاقى پاک دانسته است.
پاسخ: شىخ صدوق كتاب «الإعتقادات» را نوشته و شىخ مفىد آن را رد كرده است. بسىارى از اعتقاداتِ پذىرفتهشده در كتاب شىخ صدوق، متكى به عقل است، نه نقل. فرق شىخ صدوق با شىخ مفىد در اىن است كه مجال را در برابر عقل به طور كامل نگشوده و به اعتبار مطلق و كلّى عقل باور نداشته است. قبول نداشته كه با هر حكم عقلى اگرچه غىرصرىح و غىرقطعى، بتوان نقلهاى معتبر را كنار گذاشت.
پرسش: شىخ صدوق مىگوىد من عقلى را قبول دارم كه مفسّر وحى و نقل است؛ اما عقلى كه بخواهد مستقلاً حكم كند و در برابر وحى باشد مورد قبول من نىست. حتى شناخت خدا فقط از راه منابع ممكن است.
پاسخ: پرسش من اىن است كه آىا شىخ صدوق با اتكاء به برخى نقلها ـ اگر فرضاً معتبر هم باشد ـ مىپذىرد كه پىامبر اسلام مثلاً ـ العىاذ بالله ـ عاشق همسر «زىد ابن حارثه» ىعنى «زىنب بنت جحش» شده باشد؟!
پرسش: اگر احادىث مستفىض در كار باشد قبول مىكند. شىخ صدوق با توجه به نقلهاى معتبر دىگر، اىن نقلها را رد مىكند نه بر پاىهى عقل. به عنوان نمونه عرض مىكنم كه «محمد بن حسن بن ولىد» دو شاگرد داشت؛ ىكى شىخ صدوق و دىگرى «صىرفى». صىرفى به رؤىت خدا در روز قىامت معتقد بود و تكىهاش به رواىات زىادى بود كه در اىن خصوص رسىده است؛ ولى شىخ صدوق اىن را قبول نداشت و مىگفت كه رواىاتِ نقل شده در «جامع بزنطي» و در كتاب «محمد بن حسن بن ولىد» را براى آنكه مردم به شبهه نىفتند نقل نمىكنم.
پاسخ: از كجا مىگوىىد كه صىرفى شىعى خالص بوده است؟
[شیعیان اهل غلو نیستند]
پرسش: آخرىن پرسش ما در خصوص غلو و غلات است. آىا به خاطر پىراىههاىى كه پىرامون باورهاى شىعه در مورد ائمه بسته شده، به مرور در دام غلو نىفتادهاىم؟
پاسخ: ممكن است در عقائد شىخىه غلو وجود داشته باشد؛ اما در عقائد جرىان اصلى تشىع، غلو وجود ندارد.
[علویان]
پرسش: در مورد عقائد علوىان چه مى فرماىىد؟
پاسخ: آنها كه در شمار شىعىان نىستند.
پرسش: در اصل كه شىعهی امامى اثناعشرى بودهاند.
پاسخ: نمىتوان آنها را جزء جرىان اصلى تشىع دانست. مخالفانِ ما همىن رفتارها و باورهاى اىنان را چماقى مىكنند علىه شىعه؛ حال آن كه ما آنها را جرىان راستكىش شىعى نمىدانىم.
[امروزه منابع بیشتری در دسترس است]
پرسش: باورهاىى هست كه زمانى غلو تلقى مىشده؛ اما الان در مىان ما كاملاً پذىرفته شده است.
پاسخ: برعكس؛ مىتوان گفت كه امروزه ما به منابع و شواهد بىشترى دسترسى دارىم و بهتر مىتوانىم عقاىد درست و معتبر را تشخىص دهىم. حتى در مورد اصحاب ائمه علىهم السلام به راحتى مىتوان گفت كه برخى از اصحاب امام باقر علىه السلام و امام صادق علیه السلام از برخى اصحاب و نزدىكان امىر المؤمنىن علىه السلام معرفت بىشترى به حقىقت امامت داشتند. من به واقع به وجود غلو در تشىع كنونى معتقد نىستم.
([1]) سورهى قلم: آىهى 4.
([2]) سورهى توبه: آىهى 128.
([3]) همان.
([4]) سورهى نوح: آىهى 27.
([5]) سورهى انفال: آىهى 33.
([6]) اخيراً علامه كتابی را در این باره با عنوان «براءة یونس علیه السلام» به رشتهی تحریر در آورده که منتشر شده است و به این قبیل شبهات پاسخ دادند.
([7]) سورهى نساء: آىهى 171.
([8]) سورهى آل عمران: آىهى 45.
([9]) ر. ک: تفسير سمعانی: ج 1، ص 313؛ تفسير آلوسی: ج 3، ص 49؛ جامع البيان عن تأويل آي القرآن، الطبری: ج 3، ص 326؛ صحيح بخاری: ج 4، ص 94.
([10]) سورهى بقره: آىهى 247.
([11]) سورهى شورى: آىهى 13.
([12]) مدت زمانى.
([13]) سورهى آل عمران: آىهى 110.
([14]) الکافى: ج 8، ص 53؛ مرآة العقول: ج 25، ص 115؛ بحار الأنوار: ج 75، ص 359، باب 27.
([15]) سورهى بقره: آىهى 2.
([16]) «فبعث فيهم رسله وواتر إليهم أنبياءه ليستأدوهم ميثاق فطرته ويذكروهم منسي نعمته . ويحتجوا عليهم بالتبليغ . ويثيروا لهم دفائن العقول». (نهج البلاغة: خطبههای امام علی علیه السلام، ج 1، ص 23).
([17]) سورهى توبه: آىهى 29.
([18]) سورهى لقمان: آىهى 13.
([19]) سورهى نمل: آىهى 14.
([20]) «أمهوّكون أنتم ؟! لقد جئتكم بها نقية بيضاء، والله لو كان موسى حياً ما وسعه إلا اتباعي». (برای اطلاع از مصادر، به الصحیح من سیرة النبی الأعظم: ج 1، ص 113مراجعه شود.
منبع : هفت آسمان، شمارهى 32 ، 1385/12/01، ص17ـ 40.
دیدگاه خود را بنویسید